- موضوع خبر : اخبار فرهنگی, زنان
- شناسه خبر: 4452
من برای شعر نگرانم
شعر از نظر من تاثیر عمیقی بر روی دیدگاه افراد و در نتیجه بر روی فرهنگ جامعه دارد/شعرهای دم دستی و سطحی,عاشقانه های تهی از ابهت عشق و اندیشه که به سرعت در فضای مجازی می چرخد و در میان آن قشری که کتاب کمتر می خوانند و وابسته به فضای مجازی هستند جا باز می کند و بعد دهان به دهان می چرخد و لایک های مجازی می گیرد به طور نا خودآگاه به فرهنگ و اندیشه نفوذ می کند و تاثیری بسیار مخرب بر جای می گذارد و کم کم به گفتار روزمره و رفتار هم سرایت کرده و جا خوش می کند /شاید بسیاری بر این باورند که اینگونه شعرها تاثیری موقت دارند و کم کم از بین می روند و در گذر زمان فراموش می شوند اما از دیدگاه من در این دوره از زمان که بسیاری از اندیشمندان شاعر در انزوا بسر می برند و وارد فضای مجازی نشده اند و افراد به شدت از مطالعه ی واقعی به دلایل بسیار فاصله گرفته اند و تنها از همین فضاها تغذیه می کنند، شاید اصلا فراموش نکنند و شعر را تنها از لابلای همین کلمات دم دستی و سطحی بشناسند و باور کنند که همین است و جز این نیست /خطر را جدی بگیرید و از هر راهی که شده حرمت شعر و کلمه را به آن برگردانید/حرمتی که حافظ و سعدی و مولانا و بیدل و شاملو و فروغ و نیما و آتشی و… به او بخشیده اند/شعری که بر پیشانی تاریخ زبان پارسی می درخشد را آلوده به این ابتذال مجاز نکنید که در فردای نه چندان دور عشق و اندیشه هم در ابتذال فرو می رود و خواهید دید که هر عاشقی با افتخار از خیانتهای خود به معشوق با الفاظی بسیار زشت دم می زند و درد فراق و جدایی را با دشنام به معشوق تسکین می دهد /و لطفا فکر نکنید که نگارنده از سانسور و حذف دفاع می کند ،قبل از هر برچسبی شعرهای تهی از اندیشه را بررسی کنید و بمب ویرانگر کلمات بکار رفته در اینگونه شعرها را از راه مطالعه و انتشار هر چه بیشتر شعرها و کلمات پر از پویایی و زیبایی و عشق عمیق خنثی کنید.
مه کلمه های ما اندود
دیگر نمی پرسم
چرا
در مجاری زبان فارسی
سنگ هایی ناشناخته
راه را
بر طغیان شعر بسته اند ؟!
تکه تکه های تن گل سرخ
زیتون های بد بوی دهان یک کبوتر
زیر پوست انقلاب پنهان شده
ما از آبستن یک نیزه
در سرگردانی زخمی عمیق
به دنیا آمده ایم
حفره ی تمام سیب ها را
کرمهای یک روز قشنگ
ترک کرده اند
تا گلوی تمام زیبایی را
ببندند به خاک
به خاکی از گرد رفتن
که تو هنوز نرفته ای و نمی دانی
عاشقانه ترین واژه ها
غنیمت کدام جنگ بود
در کدام موزه
به دیدنش می روند شعله های سکوت
که می سوزیم و بر زبان
نمی آید میراث بهرام گور
و دری باز نمی شود به رازی خودمانی؟
درخت سیب
اگر انکار بود
اگر گناه
کاری از پیش نمی برد دیگر
و کاردش
نارنج را نمی برد به غفلت
و انار
جرم است
به حکم قاضی سیب
که فکر می کند
انسان اگر قرمز را نمی شناخت
خونش بی رگ می شد
و جهان
را زین می کردند
برای چهارنعل تاختن
که می تازند بر گرده ی کلمات
الا زنان در مه اندود این شعر
یا ایها المردان پنهان در قتل های حلزونی
لاک های پشت این رفتن را
که آرام آرام رسیده اند به زهدان عشق
خرگوشی خواب برده
به خانه ی کلاغ آورده است
حالا هر صبح زود
مادربزرگ با دست خالی
واژه ها را فقط نگاه می کند
بوی کودکی
سقط می شود
در حفره های شب
اینگونه بود
که اینهمه دوست داشتن
روی دست سکوت
فقط تو را نگاه کرد
و مرا از دست داد…
مهشید حاجتی
لینک کوتاه: