- موضوع خبر : بدون نمایش, مقالات
- شناسه خبر: 17898
معنای یک جامعه گم شده است
تصویر اول:
امیر حسین مقصود لو معروف به تتلو و یا آنگونه که نسل زیر بیست سال او را «تتل» صدا میکند، نمایش زنده ای به همراه «ندا یاسی» اجرا مینماید. این اجرا میتواند به سرعت مورد استقبال قرار گرفته و در عرصۀ جهانی رکورد دار گردد. تتلو به عنوان خواننده ای که نازل ترین سطح فرهنگ را نمایندگی میکند با زشت ترین و رکیک ترین الفاظ، نمایشی از بُعد واقعی زندگی خویش را به نمایش میگذارد. در نهایت نیز صفحۀ این فرد به دلیل انتشار محتویات پرنوگرافی مسدود میگردد.
تصویر دوم:
سال ۷۹ است. ۲۱ سال است که از صحنه ها به دور بوده. نسل من تقریبا او را نمی شناسد و تنها نامش را شنیده. او به صحنه باز میگردد و و غوغایی در جهان فارسی زبانان و آتشی در جان ایرانیان به راه میاندازد. دنیا از شور و وجد «جهان ایرانی» به حیرت میافتد. رکوردهای برگزاری انواع کنسرت ها در امریکای شمالی به سرعت جا به جا میشود و تمامی شبکه های معتبر جهانی به گوشش اخبار بازگشت گوگوش به صحنه میپردازند. نام هنر ایرانی بر میخیزد و نماد و تجسمی مییابد. گوگوش نماد تمام عیار هنر، پیش از انقلاب است: هم زمان که موسیقی پاپ و سینمای آن دوران زیر سیطرۀ نام گوگوش است، برای انقلابیون نیز تجسمی از فساد و تباهی اخلاق است. گوگوش تاوان میدهد و البته در سکوت و انزوای خودساخته و خودخواسته اش ۲۱ سال در ایران باز میماند تا رجعت و هجرت دوباره اش به صحنه ها نمادی از یک خاطرۀ جمعی خوش از دست رفته برای میلیون ها ایرانی شود.
تصویر سوم:
سال ۸۸ است. نزاعی ملی شکل گرفته. هیچ راه حل سازشی میان دو سوی منازعه باز نمانده. تقلب شده یا نشده دیگر مهم نیست. مهم این است که نمی توان گفتگو کرد و نمی توان راه حلی برای منازعه یافت. تنها یک راه مانده: خیابان! خیابانی که به سرعت، هم نشین و هم نشان خون و تفنگ و گلوله میشود. خواننده ای بر میخیزد و ترانه ای میخواند: تفنگت را زمین بگذار! چه هشداری! چه نهیب و تحذیری… اما انگار مگوترین و بدترین لفظ را به کار برده. ممنوعه ای را خوانده که نباید میخوانده. دیری نمی گذرد که به تقاص این گفتار، حتی ربنای او را نیز از تلویزیون حذف میکنند و شجریان نیز مبدل به ممنوعه ای دیگر میشود.
تصویر چهارم:
اینجا پارک آزادگان بوشهر است. روزی دو ساعت نشستن در این پارک دوستی های زیادی را پدید میآورد: نوجوانانِ اینک ۱۵ ساله و ۱۶ ساله ای که از کودکی در این پارک بازی میکردند و اینک استخوان ترکانده اند: سیگار میکشند؛ فحش های ناموسی به هم میدهند؛ گفتن از سکس و «به دنبال خاله گشتن» حرف هر روزۀ آنان است. تازه اینها به نسبت دیگرانی که میشناسم فرهنگی تر و مؤدب تر هستند. قبلۀ آمالشان تتلو است… کمی آن سو تر جوانان دیگر محل هستند. فرق نمی کند چه زمانی به پارک بیایید؛ اگر آنها باشند بی تردید بوی انواع مخدر هم با آنان است. زمانی که به قول خودشان فازشان بالا باشد زنان محل از دستشان امن و آسایش ندارند. هر بار هم کنارشان رد میشوید یکی از انواع آهنگ های رپر ها را «کله کرده اند» و باز به قول خودشان با آن فاز گرفته اند و البته «تتل» یکی از پایه های ثابت آن است.
چهل سال مهندسی فرهنگ
نسل جوان از راه رسیده الگو میخواهد. جویندۀ معناست و معنایی برای زندگی میطلبد. اما جامعۀ امروزین ایران از تولید معنا عاجز مانده است. نه تنها از تولید معنا عاجز مانده که حتی از تولید الگو نیز ناتوان و علیل است. نوجوانی برهه ای مهم در تکوین شخصیت هر فرد است. برهه ای که «ما» با مشروعیت ستانی از همۀ سویه های سنت از یک سو و «حاکمیت» با عدم مشروعیت دهی به جنبه های نوین زندگی از سوی دیگر، بسان قیچی دو لبه ای عمل کرده ایم که در نهایت چیزی جز خلأ هول انگیز هویت و برهوت تراژدیک معنا پدید نیامده است.
از سوی دیگر جامعۀ امروزین ایران جامعه ای سرشار از بسترها و گسل های اعتراضی است. فقدان ها و نقصان ها به گونه ای است که عصیان ها و طغیان ها را بر میسازد. هنگامی که نه تنها الگوهای لازم اجازۀ زاده شدن ندارند، بلکه هیچ رویۀ مشخصی نیز برای اعتراض به رسمیت شناخته نمی شود، بستری فراهم میآید که تتلو و ندا یاسی زاده شوند. زمانی که گوگوش و شجریان به عنوان دو نماد توسط گفتمان رسمی، حذف میشدند امید میرفت که نمادهای برساختۀ رسمی جای آنان را بگیرد… اما در نهایت «مهندسی فرهنگ» هموارۀ تاریخ، نتایجی درست در مقابل «ارادۀ اقتدار» پدید میآورد: جامعه و مردم خود هنرمندان و قهرمانانشان را انتخاب میکنند و میسازند.
تتلو و ندا یاسی سمبل تلاش برای مهندسی فرهنگ در یک دورۀ چهل ساله هستند. آنچه در این هفته ها در شبکه های اجتماعی دیدیم نمود قهقرای نهایی این مهندسی است: فیلتر های ایدئولوژیک پا گرفته بر بستر منافع، فساد و ضدیت با خرد که در نهایت علم، اخلاق، معنویت، دین، هویت ملی و عقلانیت را در یک سرزمین به حضیض برده است.
هنگامی که روشنفکران یک سرزمین، نویسندگان و هنرمندان راستین آن، روحانیون وارسته و شایسته اما دگراندیش، علما و اندیشمندان و فکوران یک جامعه که دست اندر کار خلق معنا هستند، در این مهندسی فرهنگی حذف میشوند، «هویت کل گرایانۀ اقتدار آمیز» بر اساس ارادۀ قدرت شکل نمی گیرد؛ بلکه به شکل تراژیکی ابتذال فرا خوانده میشود، تا این خلأ معنا را پر کند. «ارادۀ قدرت» در بدیل سازی برای تداوم خویشتن و توجیه آمریت فزایندۀ خویش نیاز به تنزل فزایندۀ معنا دارد. سرکوب خشم می سازد و خشم تولید شده باید تخلیه شود: در این مسیر همه چیز باید مبتذل شود حتی اعتراض و ابتذال بهترین کارویژه را در این زمینه ارائه می دهد؛ ابتذال بسان تخدیر دریچه ای رو به روان نا آرام جامعه می گشاید.
نسل نوین؛ عاصی و فاقد مشروعیت
نباید زبان به تحقیر نسل نوین گشود. این نسل به درستی معترض است. این نسل به درستی در جستجوی هویت است. بر تابوهای فزایندۀ تحمیل شده توسط «مهندسی فرهنگ» شوریده و به ضدیت با آن برخاسته است. این طغیان نسل هایی است که در گفتمان رسمی، خواسته ها و مطالبات و نگرش ها و هویتشان، فاقد مشروعیت است. روشنفکرانی که هم در خلق معنا عاجز مانده اند و هم در مشروعیت بخشی به دگردیسی طبیعی اجتماعی وا مانده اند و بلکه از زمینه و زمانۀ خویش عقب افتاده اند، و در عین حال زیر سرکوب، توانایی و انگیزه و حوصلۀ خلق گفتمان تازه ای را ندارند، بر دامنۀ این طغیان میافزایند. نسل جوان اعتراض دارد و در جستجو معناست (همه معترضیم و در جستجوی معنای از دست رفته) و هنگامی که راه های عقلانی و گفتگو و اعتراض مدنی مسدود شود، سایر ساز و کارهای روانی سرباز می کند تا اندکش تشفا بسازد: فحاشی، خشونت، سکس، ابتذال و خود ویرانگری فراخوانده میشود تا این حجم از سرکوب های رسوب کرده در «ناخودآگاه جمعی» ما را اطفا کند و آرامشی مخدرگونه فراهم آورد (ما به زبان خود منتقد این رویه و به باطن خود فاعل این ابتذالیم)؛ اما درد هر بار پس از تخدیر باز می گردد و قوی تر هم باز می گردد. تاریخ ما را برای گذر از این چرخه فرا میخواند.
لینک کوتاه:
مغالطه واژه های مبهم زمانی صورت میگیرد که گوینده با استفاده از چنین واژه هایی خبری بدهد و قصد او این باشد که وقتی امر واقع مربوط به خبر او محق شد ، بتواند امر خارجی را ( هرچه باشد ) در سایه های ابهام کلام خود بگنجاند و سخن سابق خود را صادق جلوه دهد و بدین ترتیب ، خود را از هر اعتراض و ایرادی مصون بدارد …
ابتذال به معنی واقعی کلمه ، مهندسی اجتماع در طی ۴۰ سال گذشته تا کنون ، طرز تفکر و رفتار نسل کنونی و نسل قبل همگی ریشه هایی دارد …
جمع بندی این لایه های ۴۰ ساله خود مثنوی ست …
نمیتوان به بعضی از دلایل بسنده کرد و الگو قرار داد ..
مثل این که در بوشهر خبر های پسا مدرن ! فراوان است! آن از جستار:”به وقت تتلو!..” این هم از دیدگاه “پیمان”!یکی داستانست پر آب چشم!