- موضوع خبر : اخبار اجتماعی, اخبار ورزشی, بدون نمایش, مقالات
- شناسه خبر: 431
فوتبال، بزرگترین آئین جمعی جهان است. بنا به آماری که فیفا در سال ۲۰۱۰ اعلام نمود، ۴۰ میلیارد نفر بازیهای این دوره از جام جهانی را مشاهده کردهاند. هیچ برنامه و یا مراسم فرهنگی، ورزشی و هنری در جهان نمیتواند این همه انسان را به خود متوجه سازد. جشنوارههای بزرگ سینمایی جهان تنها سالنهای حداکثر یکهزار نفری را مملو از تماشاگر میکنند اما، برای دیدن فوتبال، از تمام جهان، طرفداران به کشور میزبان سفر میکنند و کشور میزبان و قارهی آنها مهمانانی از تمامی جهان را پذیرا میشوند. این موضوع تنها به آئینهای دینی مسلمانان در حج و یا حضور مسیحیان در دیدار با پاپ در واتیکان مانند است. به زعم تری ایگلتون: «فوتبال، درست مثل تصویری عمومی که رعایت برخی از باورهای سخت مذهبی را از شما به نمایش میگذارد، نمایشدهندهی سلیقهی شما در انتخاب نوع پوشش، انتخاب آدمهایی که با آنها دم خورید، سرودی که میخوانید و مکانی است که برای عبادت آن حقیقت ماورایی به آنجا میروید. »
فوتبال، گاه حتی در آئینها بخشی را به خود اختصاص میدهد و یا به جزیی از یک آئین تبدیل میشود. آیین فوتبال همچون موقعیتی چهلتکه، سطوح متعدد آگاهی را در کنار هم جمع میکند. در میان تماشاچیان و بازیکنان، از هرگونه آگاهی و عقلانیت میتوان نمونههایی را یافت؛ از کسانی که خداپرستاند تا آنها که شیطانپرستاند؛ از آسیایی تا اروپایی تا آمریکای جنوبی و… . این سطوح متعدد آگاهی نسبت به جهان در آیینی به نام فوتبال در کنارهم قرار میگیرند و مراسمی به بزرگی یک جشن ملی یا بینالملل راه میاندازند. کارناوالی که همراه با تکههایی از آیینهای مختلف میباشد؛ آیینهایی که همگی در عرض هم هستند و درهمنشینی با هم معناهای متفاوتی را به وجود میآورند و این معناهای متعدد و اندیشهی سیال و سیار، گونهای از چندگانگی فرهنگی را به وجود میآورد و از همینرو با نظام آیینهایی مواجه میشویم که انسانها بر یکدیگر رجحان و برتری ندارند و دنیایی کاملاً انسانی را ایجاد میکنند. برای مثال در تایلند معبدی به نام دیوید بکهام ساخته شده است. اکثر بازیکنان نیز پس از گل زدن و یا گل نخوردن به سبک دین خود از خدا تشکر میکنند؛ بازیکنان مسیحی به گونهی «پدر، پسر، روح القدس» شکرگزاری میکنند؛ مسلمانان سجدهی شکر به جا میآورند و یا دو دست را به هم چسبانده و یا باز کرده و رو به آسمان بالا میبرند و … . از دیگر سو، هم دین و هم فوتبال، به قوانین و مقررات ویژهای نیاز دارند. نوعی قوانین رفتاری که باید بدان عمل کرد و نقض آنها آشفتگی و تزلزل را در پی خواهد داشت: چه «ده فرمان» معروف تورات باشد، چه فرمانهای مقرر فیفا.»
فوتبال، همچنین مانند ادیان و مذاهب، دارای هنجار و ناهنجار است. گناه صغیره (کارت زرد) و گناه کبیره (کارت سرخ) دارد. فوتبال، خوب و بد دارد. حامل بایدها و نبایدهاست. فوتبال، همانند ادیان دارای نهیهای فراوان است. اگر در ادیان دست زدن به کار غیراخلاقی، گناه شمرده میشود، در فوتبال هم دست زدن به توپ، گناه شمرده شده و جریمه دارد. فوتبالیستها مثل دینداران میبایست قبل از مناسک آمادگی داشته باشند و به همین دلیل تمرینات سختی را پشت سر میگذارند. «بازیکنان بر این عقیده هستند که هنگام تمرینات سرعتی با چشمها میدوند. یعنی چهرهی آنها، از حالت عادی خارج شده و اینطور وانمود میشود که انگار از درون به دار آویخته شدهاند.» این فشارها بر بازیکنان برای آمادگی بیشتر و رسیدن به رضایت معبود – باشگاه و تماشاگر فوتبال- است. به تعبیر ملوین خمینز؛ کشیش اسپانیولی: «فوتبال به یک کیش و آئین تبدیل شدهاست که برای خودش شعائر و مراسم آئینی خاصی پیدا کرده و امروز به بزرگترین مذاهب آمریکای لاتین تبدیل شده است.»
همچنین، بر طبق نظر دانشمندان علوماجتماعی، یکی از کارکردهای اصلی ادیان، حفظ و صیانت از نظم اجتماعی است و فوتبال به شیوه های گوناگون این کار را انجام میدهد. فوتبال، به واسطهی خلق فضایی که در آن مردم به شیوهی احساسی و پرشور به تجربهی هویت مشترک خویش میپردازند، موجب تشدید اتحاد و همبستگی تماشاچیان میشود. همانگونه که امیل دورکیم؛ جامعهشناس شهیر فرانسوی در نظم و انضباط و همبستگی میان افراد در آیینها میگوید، گوئیا آیین فوتبال نیز باعث همبستگی ارگانیک بین اعضاء و اشخاص میشود و همین خود باعث حفظ نظم و سامان اجتماع و جامعه میشود. هر کسی که به تماشای یک مسابقهی فوتبال – به مثابهی نوعی آیین دینی- در یک ورزشگاه – به عنوان یک معبد – برود، تشخیص خواهد داد که تماشاچیان – به مانند پرستندگان – احساسات خود را تقریباً همانگونه ابراز میدارند که در ادیان مرسوم است.
فوتبال گاه کارکرد تخلیه روانی، تعادل بخشی، و احساس آرامش را به مخاطبان خود میدهد. برای مثال در برزیل، مردم با تماشای فوتبال و رقص سامبا، خویشتن را از قید مشکلات روحی و روانی میرهانند. درست همانگونه که مؤمنین، خویشتن را با سرودهای دینی و آیینهای عبادی آرام میکنند؛ – این موضوع شامل مردم آرژانتین میشود – و شگفتانگیز اینکه، در آرژانتین، کلیسایی را به نام مارادونا ساختهاند با پیروان مخلصی که خدایگان زنده – دیهگو مارادونا – را میپرستند. به همین دلیل است که مانوئل واسکوئز مونتالبان؛ نویسندهی مشهور کاتلان، فوتبال را تنها «مذهب خلق شدهی هزارهی سوم» میداند. او معتقد است که با پایان یافتن دوران جنگ سرد، از رونق افتادن مکاتب ایدئولوژیک بزرگ و بحران مذهب در غرب، خلایی به وجود آمد که حالا با فوتبال پر شده است».
۱۰
فوتبال، رهاییبخش است
زمانی که پدر، قصد تنبیه فرزند خود را دارد، دستهای فرزند، چونان سپری، حایل میشوند تا از شدت ضربهی پدر کاسته شود؛ اما این پاها هستند که رهاییبخشاند و فرزند را از کتک خوردن، دوری میدهند. در اصل، پاها همچون امری رهاییبخش در اختیار کودک درمصاف با خطر تنبیه قرار گرفتهاند وپس از آن، پدر کسی را برای تنبیه در کنار خود نمییابد. در واقع، «شاید بتوان گفت که خاطرات ما از اینکه، پا زدن در طفولیت، حکم وسیلهای برای ابراز توان و نیزکسب لذت را برایمان داشت و نیز خاطراتامان از اینکه چگونه برای تقلا، علیه پدر یا مادری که در پی مهار کردن ما بود از پاهایمان استفاده میکردیم، تعدیل نیروهای تعرضجویانهی ما را تسهیل میکنند.[۱]» از همین منظر میتوان گفت توپ فوتبال، در تأویلی روانکاوانه، نماد رهایی ما از شر و بدبختیهاست. اما اگر این نماد رهاییبخش، در گونهای ایدئولوژی پیشامدرن مستحیل شود، فاجعه و تراژدی به بار میآورد؛ همانگونه که در فوریه ی۲۰۱۲ در مصر، گروهی از تماشاچیان مزدور، به دیگر تماشاچیان حملهور شدند و در چشمبرهمزدنی فاجعهای انسانی را رقم زدند. گوئیا اینجا حتی پاهای رهاییبخش توان گریز از دستهای متجاوز و خشونتطلب را از دست داده بودند.
با این اوصاف نیز چهبسا گریز تماشاگران پا به فرارگذاشته، از آمار تلفات کاسته باشد. ازمنظر روانکاوی نیز، «گمانپردازیهای جالب این است که توپ، بازنمود درماندگی است. ما میتوانیم درماندگیامان را از خود جدا سازیم و آن را به توپ فرا فکنیم. در این صورت است که میتوانیم مهارتها و تبحر خودمان را با مهار کردن توپ بپرورانیم.[۲]» به همین دلیل، فوتبال در اروپا (ملی و باشگاهی) قدرتمند است، اما در آفریقا نه! در واقع در قارهی سیاه، به واسطهی شرایط سخت زیست اجتماعی و حضور مداوم حاکمیتهای استبدادی و همچنین درگیری و قتلعامهای عشیرهای و قبیلهای، احساسدرماندگی آفریقاییها، زیادتر از حد معمول است. درواقع، تشخص و سوژگانیات[۳]ی که در انقیاد[۴] ایدئولوژیهای استعماری و گفتمانهای عشیرهای- قبیلهای گرفتار مانده باشند، عملاً به سمت نوعی از پراکسیس اجتماعی[۵] حرکت میکنند تا به نوعی از کنش رهاییبخش[۶] دست یازند و سوژهی خود را به رهایی رسانند؛ ولی آفریقایی منقاد شده در هزارتوهای استبداد- استعمار[۷]، به گونهای با امری رهاییبخش، همچون فوتبال هم برای آنان متبلور نشود و شکل نگیرد. سوژهای که از حاد بودن انقیاد، هیچگاه رهایی را تجربه نخواهد کرد. تیمهای آفریقایی، به علت درماندگیِ مضاعف، ضربه به توپشان نیز بیش از اندازهی استاندارد میباشد. برای مثال، ضربات محکم آفریقاییها به توپ در جام جهانی ۲۰۱۰ آفریقایجنوبی به همین علت طول زیادی را میپیمود و گل نمیشد. در اصل همین موضوع روانکاوانه، احساس تمرکز آنها را کاهش میداد؛ زیرا، قدرت آنها بیشتر در ضربه به توپ برای رها شدن از بدبختیها بود تا مهارت در کنترل توپ که میتواند جامعهی آنها را عقلایی (وبری) سازد. این نوع بازی آفریقایی یادآورگفتهی شاتو بریان است که گفته بود: «سعادت مانند توپ فوتبال است وقتی از ما دور میشود به دنبال آن میرویم و وقتی به آن میرسیم با یک ضربه آن را از خود دور میسازیم». البته این درست برخلاف تیمهای اروپایی است که همچون انسانهای خوشبخت توپ را کنترل میکنند، پاس میدهند و جامعهشان نیز توسعه یافته است.
[۱].ریچاردز، بری، همان ص ۶۷
[۱]. ریچاردز، بری، همان ص ۷۳
لینک کوتاه: