- موضوع خبر : بدون نمایش, مقالات
- شناسه خبر: 17795
نقد فمینیستی شاهنامه
در فرهنگ واژگان زبان فرانسه (femme) ، به معنای موجود انسانی با جنسیت مونث، یعنی «زن»است.
ریشه این کلمه لاتین بوده و (femmena) خوانده میشود.
(Feminism) یکی از کلماتی است که در سال ۱۸۳۷ به واژگان زبان فرانسه پیوسته است و بیانگر مکتبی است که در جهت بازپس گیری حقوق آزادی و نقش اجتماعی برای زنان فعالیت می کند که در طی دو قرن گذشته در آمریکای شمالی و اروپا تکامل یافته به تدریج به جنبشی جهانی تبدیل شد. عامل اصلی شکل گیری این جنبش وجود ساختار های سرکوبگر در درون جامعه است و هدف فمنیسم از این رو آزادی است. آزاد سازی زنان از بند ساختار های سرکوبگر ، فمنیسم زنان را به واپس زدن همه ی اشکال سرکوبگر ، بی عدالتی و نابرابری دل گرم می کند تا بتوانند با استفاده از صدای خود ، از ساکت سازی ساختار های اجتماعی اقتدار گرا جلوگیری کنند.
اندیشه ها و گرایش های فمینیستی ، گستردگی و تنوع بسیار دارند که در این یادداشت نگاهی نقادانه به زن در آثار ادبی فارسی از جمله شاهنامه فردوسی از دیدگاه فمنیسم می پردازیم.
در نقد فمینیستی و بررسی آثار ادبی رویکردهای گوناگونی وجود دارد که از برخی جهات گاه ناسازگار به نظر می رسند ، اما شاید به توان نقطه اشتراکی در همهی این رویکرد ها یافت ؛ از جمله : بررسی و نقد رشته های موجود ، پارادایم های سنتی در مورد زنان ، سرشت زنان و نقش های اجتماعی آنان.
در کل نقد فمینیستی ؛ در پی آن است که ایدئولوژی و فرهنگ حاکم بر یک اثر را از دیدگاه زن محور بسنجد.
یکی از اساسی ترین رویکرد ها در نقد فمینیستی ، توصیف و بررسی تصویر زن در آثار ادبی و هنری است. زیرا به علت سلطه فرهنگ مرد سالارانه ، تصویری که از زنان در ادبیات ترسیم شده ، عموما غیر واقعی است.
به اعتقاد منتقدان فمنیستی ، این وضعیت محصول آموزش و فرهنگ و تقسیم کار اجتماعی است نه برخاسته از ویژگی های بیولوژیکی زنان.
نقد فمینیستی ، نگاه بسیار کارآمدی برای تحلیل ادبیات مرد محور ماست.سراسر ادبیات ما، فرهنگ ما ، همگی برخاسته مردان است.
زن در این گونه آثار ، زنی آرمانی ، رویایی و در اساس غیر واقعی است.
در ادبیات کلاسیک فارسی ، علی رغم همه ی توصیفات و تجلیلی که از معشوق آرمانی به دست می دهد و گاه آزار طلبانه ، جفای معشوق می کشد ، زن واقعی و زمینی را انتقام جویانه به انواع استخفاف می راند.
در آثار حماسی هم وضعیت چنین است ؛ به عنوان مثال ، فردوسی در شاهنامه ، زنان را در تصاویر مادر _ معشوق نشان می دهد که حامی مردان اند و در دلاوری ها و جنگ طلبی های شان آن ها را یاری می کنند.اگر هم زنی چهره می نماید با شهامت و و جسارت مردان توصیف می شود .در غیر این صورت ، زنان به پست ترین درجه انسانی هبوط می کنند.
در کل تصویر ی که در ادبیات از زنان ارایه می دهد ، بیانگر پیش داوری ها و عقاید مردان درباره زنان است. زن در ادبیات ما ، در همه جا نماد سرکشی ، عصیان و در بسیاری موارد هم ردیف شیطان است.
از سوی دیگر نقد فمینیستی بر آن است تا زنان را به جایگاهی برساند که بتوانند خود را به اصطلاح فلسفی ، در مقام فاعل شناسایی کنند و توانایی بازیابی خود را بیابند ، زیرا این تصویر زن در حال حاضر از بیرون خود سرچشمه میگیرد ، زن افسانه ای است که فرهنگ مردانه ساخته است و این فرهنگ مردانه ، زن را چنان ساخته که با اهدافش متناسب باشد.از این رو او را منفعل یا در واقع تبدیل به یک subject می کند.
پر واضح است که ذهن جنسیت پرست و متعصب که تحت تأثیر محیط قرار دارد ، چگونه می تواند در هنر ، تمایلات آنتی فمنیستی نشان دهد. در شاهنامه هم شخصیت های بیزار از زن ، زن آزار و نابود کننده زن، کم جایی را اشغال نکرده ، چرا که در دورانی که این اثر بوجود آمده است : « شاهد حاکمیت مطلق نظام پدر سالاری هستیم ، از این رو ، هر سخنی که گفته شود ، به نفع مردان است. بنابراین ، اگر در آثار نویسندگان و شاعران ، از زن سخن رانده میشود یا با چشم حقارت به او می نگرند ، او را جادوگر و شیطان معرفی می کنند یا ابزاری برای امیال و هوسرانی و یا در ردیف حیوانات و موجودات کم قرار می دهند .» .
در شاهنامه ، شاعر نیز یا از زبان خود یا از زبان قهرمانان ، هر جا که لازم دیده ، بدون هراس از چیزی ، تازیانه زبان و قلم را به جان و جسم زنان فرود آورده است.
فردوسی در این اثر ، فضایی را به تصویر می کشد که اندیشه مرد سالار تخریب گر زنان را به وضوح باز می نماید و چه زیبا چکیده ی تفکر در باب زنان را در بیتی خلاصه می کند ؛
زن و اژدها هر دو در خاک به
جهان پاک از این هر دو ناپاک به
نقد فمینیستی نشان می دهد که در حوزه ادبیات نیز روابط شخصیت ها مبتنی بر رابطه تسلط و انقیاد است.این ساختار ستمگری در همه ابعاد ادبیات قابل تشخیص است که بارزترین نمود آن را در روابط جنسی و اجتماعی زن و مرد می توان دید.
اگر زنان بزرگ در حیطه ادبیات ، کمتر به چشم می خورند ، به دلیل آن است که زنان هیچگاه در جایگاه درستی قرار نگرفته تا بتوانند زندگی خود را انتخاب کنند و همواره در چارچوب اقتدار مردانه نفس کشیده اند.
با همهی این تفاسیر ، در نقد فمینیستی شاهنامه، پیش از آن که به نقش زنان شاهنامه بپردازیم، بهتر آن است که خود شاعر را مورد نقد قرار داد ؛ فردوسی گرچه شاعری توانمند و روشن بین است اما در نظامی که مناسبات استثماری و سرکوبگری بر زنان تحمیل می شود ، از همه مهمتر چنین امری نیز طبیعی ترین وجه موجود نشان داده میشود، تحقیر زنان ، حتی از سوی درست اندیشی چون فردوسی، چندان دور نمی توان بود.
فردوسی تحت هر شرایطی ، به عنوان یکی از اعضای جامعه پدر سالار به حساب میآید.
آن چه کار فردوسی را در جاهایی از شاهنامه در باب زنان قابل درنگ می کند ؛ معرفی و شناساندن شخصیت های معدودی است که به راستی نگاهی مترقی و اندیشه ای بزرگ می طلبد.
فردوسی علی رغم اینکه در جای جای شاهنامه ، زبان به نکوهش زنان می گشاید و غالباً از زبان بیگانگان، دست به این کار می زند، مانند تحقیر منیژه از سوی افراسیاب یا تحقیر سودابه توسط مهراب ……، اما نگاه بزرگ منشانه ی او به گردآفرید ، سیندخت و چند زن دیگر در این اثر ستودنی است.اما با این همه ، «زن» نقش بزرگی در شاهنامه ایفا میکند.در این اثر ، ما زندگی زنانی را میخوانیم که تاثیر شگرف و عجیبی در ایجاد برخی از وقایع و حوادث دارند.در شاهنامه، به جز چند مورد جزئی ، شاهد فعالیت گسترده ی زنان هستیم و با توجه به جامعه ی مرد سالار آن دوران ، چنین توجهی به زن قابل تامل است.
زنانی که در شاهنامه حماسه می آفرینند ، کمتر از مردان نیستند.در واقع از لحاظ جنسی با مردان فرق دارند اما از لحاظ روحیه و شجاعت و وفاداری چون مردان این اثر، استوار و پا بر جاهستند.
باید قبول کرد که شاهنامه ، زنان بزرگی را در اثر ماندگارش مطرح کرده ؛ زنانی چون ، سیندخت ، فرانک ، گردآفرید ، سودابه ، کتایون ، منیژه ، گردیه و ……. اما هم چنان قبول این واقعیت که زن در شاهنامه دارای قدر و منزلتی برابر با مردان است ، امری دشوار است.
بااین همه نگاه کلی فردوسی به زن ، جز همان نگاه تحقیر آمیز چیزی نیست که زنان ، همواره در معرض آن قرار داشته اند ؛ فرزند زایی و زیبایی . در اینجا میبینم که فردوسی چگونه به معرفی تهمینه می پردازد و چگونه او را زنی عصیانگر که به بالین رستم مست می رود و او را با توصیف رشادت ها و قدرتمندی هایش اغوا میکند .نکته قابل تامل آنکه چگونه مقام تهمینه را در مقابل رستم خوار می شمارد ؛ از تهمینه زنی زیبا و اغواگر به تصویر میکشد که تنها آرزویش ازدواج با مردی چون رستم و آوردن فرزندی از اوست .
من دختر شاه سمنگان از پشت شیران و پلنگان هستم که در جهان جفتی لایق من نیست، از تو افسانهها شنیدهام که هیچ ترسی از شیر و نهنگ و پلنگ نداری، شب تیره تنها به مرز توران شدی از تفحص در آن مرز هیچ هراسی در دل نداری، گوری را به تنهایی بریان کرده میخوری، چون اینگونه آوازه تو را شنیدم به پیشت آمدهام:
چنین داد پاسخ که تهمینه ام تو گویی که از غم به دو نیمهام
یکی دخت شاه سمنگان منم ز پشت هژبر و پلنگان منم
رستم که از زیبایی تهمینه خیره مانده بود، نام یزدان جهان آفرین را بخواند و آن نیک رو آهسته پهلوی رستم نشست. چون رستم پریچهره را بر آنگونه دید و هیچ راهی جز فرّهی، فرجام را ندید، گفت باید موبدی حاضر گشته تا از شاه بخواهد تو را به عقد من درآورد و تهمینه از پیشنهاد او بسیار شاد شد:
به گیتی ز شاهان مرا جفت نیست چو من زیر چرخ کبود اندکیست
کس از پرده بیرون ندیده مرا نه هرگز کس آوا شنیدی مرا
تهمینه در ادامه میگوید چون وصف پهلوانی تو را شنیدم ندیده عاشق تو گشتهام و بدان که من عقلم را فدای عشق تو کردهام و از خدای جهان آرزو دارم از تو فرزندی به من عطا فرماید که مانند تو باشد، از این گذشته من آمدهام که خبر یافتن رخش را نیز به تو بدهم. تهمتن چون سخنان تهمینه را شنید، همان شب او را به عقد خویش درآورد. نـُـه ماه پس از آن شب وصل، سهراب یل چشم به جهان گشود. شاه سمنگان از این وصلت بسیار شادمان شد و بزرگان و اکابر سمنگان همه به رستم تبریک گفتند و جشن بزرگی به افتخار عروس و داماد برپا کردند.باید قبول کرد که در بسیاری از مواقع ، حکمت شاهنامه به زن ابزاری ، مبتلا میشود.
زنان تنها بدین جهت حضور می یابند که قسمتی از روند داستان را پر کنند و در خدمت شخصیت دیگری باشند.همان طور که در جای هایی از شاهنامه به زن به عنوان یک ابژه نگاه می شود و گاه به درجه ی پست حیوانیت نزول می کند.
از سوی دیگر ، ایرادی که بر فردوسی میتوان گرفت این است که فردوسی ، در زنان ، مردانگی را دوست دارد.
اما فمنیسم در پی آن نیست که زن ، نقش مرد را به درستی ایفا کند ؛ که این خود منشا شکست و ناکامی است.
«زن نمونه» در ذهن فردوسی ، ویژگیهای زنانه کمتری دارد ، چرا که تصویر ذهنی « زن نمونه» ، در پشت تصویر «مرد نمونه» ، و در واقع در سایه ی آن پنهان است.
مفهوم در سایه بودن ، زن ، همان دوم بودن یا به مثابه دیگری تلقی شدن آن است.این راهم می دانیم که در دوم شدن زنان ، مرد محوری نقش بسزایی داشته اما باید پذیرفت که خود زنان هم در این میان با سکوت طوووووولانی ، نا امیدی به نیک روزی آینده که نشان از بلاهت وحماقتی بزرگ دارد ، بی تقصیر نیستند .
بنابراین ، بهتر آن است که بیش از آن که فردوسی را نکوهش کنیم ؛ تاریخ ، فرهنگ و جامعه ای را تحلیل و بررسی کنیم که به زن ، استقلال اقتصادی نداده و حقوق فردی مشخصی برای او قائل نبوده و نیست و تعریفی که از زن بر ذهن همگان تحمیل میکند ، از زن موجودی می سازد همیشه در سایه ، شهروند درجه دو ، دارای قوه تعقل و تفکر ضعیف نسبت به مردان ، جنس دوم ، که معجونی است از نارسیسیسم ، سادیسم ، مازوخیسم و هزاران مشکل روانی دیگر.
لینک کوتاه:
“تاریخ مذکّر”بهتر از این نمی شود!کاش فرصتی بود تا از “گردیه” خواهر بهرام چوبینه نیزگفتمانی پیش گرفته می شد: “پس پرده ی نامور پهلوان-یکی خواهرش بود روشن روان%خردمند را “گردیه” نام بود-پری رخ دلارام بهرام بود”در این روزان وشبان کرونایی،خواندن سرگذشت بهرام چوبینه “مستحبّ مؤکّد” است!