- موضوع خبر : بدون نمایش, مقالات
- شناسه خبر: 17291
شرحی بر کتاب اندیشیدن و ملاحظات اخلاقی اثر هانا آرنت که پس از مدت ها تجدید چاپ شده است :
چه می شود که یک فرد معمولی در یک نظام سیاسی به ناگاه چنان اعمال وحشتناکی را انجام می دهد که از فرد ضعیفی چون او انتظار نمی رود؟ بدی و شر اصلا چه هستند و این مفهوم چه نسبتی با اندیشیدن دارد ؟ این بحثی است که هانا آرنت در این کتاب تلاش می کند به آن پاسخ دهد. آنچه توجه آرنت را در مورد افسر آلمان کاری یعنی آدولف آیشمن که مامور کشتن یهودیان بود جلب کرده بود ” فکر نکردن” و یا ” فقدان اندیشیدن” آیشمن بود. آرنت برای اینکه پاسخ دهد که چرا لازم است تا همه ما بیاندیشیم در ابتدا چند مقدمه فلسفی را مطرح می کند. در درجه اول آرنت می گوید بین دانایی و اندیشیدن فرق است. به باور او تمام انسان هایی که سلامت عقلی دارند می توانند بیاندیشند و خوب و بد را از هم تشخیص دهند پس اندیشیدن ربطی به اینکه مثلا ما دانشمند باشیم ندارد به عبارت دیگر اندیشیدن با شناخت که کار دانشمندان است متفاوت است و برای همین همه آدم ها می توانند فکر کنند. بنابراین دلیل اینکه انسان ها کار اشتباهی مرتیکه می شوند چیزی به نام ” بدی ” نیست بلکه در اکثر اوقات انسان ها چون فکر نمی کنند است که مرتکب شر می شوند. بنابراین از نظر آرنت و تاثیر از کانت ما به فلسفه نیاز داریم تا توانایی اندیشیدن را به دست آوریم. در اندیشیدن ما به دنبال جستجوی معناها هستیم یک عمل غیر طبیعی که هیچ جای پای محکمی برای ما فراهم نمی کند درست مثل قالیبافی که هر روز فرشی را می بافد اما شب دوباره نخ های آن را از هم باز می کند.
پس آرنت سه استدلال دارد : اول اینکه همه آدم ها می توانند بیاندیشند، دوم اینکه اندیشیدن به ما نشان می دهد که قاعده متقن و همیشگی نداریم و سوم اینکه اندیشیدن با امور ناپیدا و بیرون از نظم روزمره زندگی سر و کار دارد. پس این اندیشیدن که هیچ نتیجه مشخصی ندارد به چه درد می خورد؟ آرنت توضیح میدهد که نفس عمل اندیشیدن چنان پیچیده است که بیشتر از اینکه در نظریه ها خلاصه و نوشته شود باید زندگی و تجربه شود و الگوی راستین این نوع از زندگی نیز سقراط است. او به ما می گوید که بین تامل و تفکر فرق است. در تامل ما دنبال نتیجه خاصی نیستیم همچون سقراط که در بحث با دیگران میخواست بدین نتیجه برسد که هیچ کس هیچ چیز نمی داند. سقراط در حقیقت همچون یک خرمگس بود که مدام به روی مردمی که نمی اندیشیدند می نشست و آن ها را نیش میزد تا تفکر کنند. از نظر آرنت اندیشیدن همچون یک طوفان است چیزی که همه چیز را از جا بلند می کند و مظاهر پیش از خودش را از بین می برد. او توضیح می دهد که اندیشیدن به هر چیز خطرناک است اما نمی توان کلا نیندیشیدند.
چرا که نیاندیشیدن از نظر سیاسی موجب می شود تا مردم عادت کنند که هیچ وقت تصمیم نگیرند. آرنت مثل سقراط اندیشیدن را شبیه به عشق می داند. اندیشیدن یک نیاز است، معشوق دنبال چیزی است که آن را ندارد و چون انسان ها عاشق حکمت اند( همانطور که عاشق یار هستند ) برای فهمیدن تلاش می کنند پس از نظر سقراط و آرنت همانطور که آدم ها عاشق زیبایی اند و برای زیبا شدن تلاش می کنند چون عاشق دانستن هم هستند برای حکیم شدن نیز به فلسفه نیاز دارند.
ادامه: بنابراین استدلال آرنت این است که موضوع اندیشه چیزهای خوب است مثل زیبایی، حکمت و دانایی و دادگری و اساسا بدی نمی تواند موضوع اندیشه باشد چرا که بدی جوهر و اصالتی ندارد.
آرنت می گوید بخش بزرگی از بدی ها را اتفاقا کسانی مرتکب می شوند که فکر نمی کنند و تصمیم نمی گیرند که باید بد یا خوب باشند. پس مشکل از نظر او ناتوانی یا خودداری از اندیشیدن است.
او توضیح میدهد که مسئولیت شهروندی ما ایجاب می کند که از عمل ناعادلانه جلوگیری کنیم . آرنت بین جرم معمولی و جنایت بشری تفاوت قائل است. در جرم معمولی شما می تواند به عنوان شاکی خصوصی رضایت دهید یا متهم با تعهد دادن از مجازات رها می گردد اما از نظر آرنت در جرایمی که نظم جامعه مورد تجاوز قرار می گیرد باید تعقیب قانونی صورت بگیرد.
از نظر آرنت یک موضوع مهم دیگر اندیشیدن ما با خودمان است. چیزی که او تنهایی یا عزلت خود خود خواسته نام می نهد در حقیقت آدم ها باید با خودشان گفتگو کنند و آنها که چنین نمی کنند هر چیزی برایشان عادی است و به هر عملی دست می زنند. پس در نهایت آنکه اندیشیدن یک استعداد همگانی است اما ناتوانی در اندیشیدن امری است که ممکن است برای هر کس حتی یک پزشک، یک شاعر یا یک فیلسوف نیز رخ بدهد. آرنت اساسا با گناهان بزرگ یا انسان های کینه جو کار ندارد بلکه می خواهد به تک تک ما هشدار بدهد که بزرگترین جنایات را عموما شهروندان عادی جامعه مرتکب می شوند که نه شرور هستند و نه انگیزه خاصی دارند. در این موقع است که اندیشیدن که به ظاهر امری در حاشیه و به درد نخور است به کار می آید و به اصل تبدیل می شود چون در هنگامی که همه انسان ها شبیه به هم فکر می کنند آن که به واقع می اندیشید از اطاعت کردن سر باز می زند و کار عملی می کند و همینجاست که آرنت این کار را به کار سقراط همچون یک ماما تشبیه می کند که اندیشه های نیک و بد را از هم می پالاید و تمیز می دهد و این عمیقا کاری سیاسی است چون آنها که فکر می کنند راهی به رهایی برای دیگر انسان ها باز خواهند کرد
لینک کوتاه: