- موضوع خبر : بدون نمایش, مقالات
- شناسه خبر: 17453
در بابِ یک معنای ممکن و غالباً مغفولِ ترس از مرگ بر اثرِ ابتلا به ویروس کورونا
هایدگر در بندِ ۴۲ از وجود و زمان، از بابِ ارائهی توضیحی اولیه در مورد Sorge («پروا» یا «دغدغه»)ی دازاین، به نقلِ «افسانهای کهن» میپردازد:
«یک روز که ’پروا‘ [Cura در زبانِ لاتینی] از کنارِ رودخانهای میگذشت پُشتهای گِل دید: اندیشناک مُشتی از آن برداشت و به شکلدادناش پرداخت. در حالی که به چیزی که ساخته بود میاندیشید ژوپیتر فرارسید. پروا از او خواست در چیزی که ساخته بود روح بدمد. ژوپیتر با طیبِ خاطر پذیرفت. اما وقتی پروا خواست نامِ خود را به آن گِلِ شکلگرفته ببخشد ژوپیتر نهی کرد و خواست که نامِ خودِ او بر آن نهاده شود. هنگامی که ’پروا‘ و ژوپیتر بر سرِ نام نزاع میکردند، زمین (Tellus) نیز پیدا شد و خواست که آن مخلوق به نامِ او خوانده شود، زیرا تکهای از پیکرِ خود را به آن بخشیده بود. ستیزهگرانْ ساتورن را به داوری خواندند، و ساتورن این حکم را، که عادلانه مینمود، جاری کرد: تو، ای ژوپیتر، چون به آن روح عطا کرهای باید به هنگامِ مرگاش روح را، و تو، ای زمین، چون به آن جسم هدیه کردهای باید به هنگامِ مرگاش جسم را بستانی. اما چون پروا ابتدا به این موجود شکل بخشیده است میتواند تا وقتی که این موجود زنده است صاحبِ آن باشد. اما چون بر سرِ ناماش نزاع میکنید بگذارید “homo” نامیده شود، زیرا که از humus (خاک) ساخته شده است» (به نقل از ترجمهی دکتر رشیدیان).
پروا یا دغدغه صاحبِ انسان است، تا وقتی که انسان زنده است. انسان تا وقتی زنده است پروا یا دغدغهی بسیاری چیزها را دارد، که از آن میان از همه مهمتر چیزی است که به زبانِ هایدگر میتوان از آن تعبیر به «پروای وجودِ خویش» کرد. با شیوعِ ویروسِ کورونا (Corona) (که من شباهتِ لفظیِ آن با cura ــ بهزبانِ لاتینی، یعنی: پروا، یا دغدغه ــ را بهانهای برای بحث از مفهومِ احتمالاً اگزیستانسیالِ شیوعِ ویروسِ کورونا کردهام) گویی مردم بیش از پیش پروای وجودِ خویش را دارند، گویی بیش از پیش معنای «مرگ» را تجربه میکنند و آن را به خود نزدیک میبینند (گفتم «گویی»، زیرا کم نیستند کسانی که حتی یک بیماریِ مُسری نیز ممکن نیست آنها را نسبت به مرگِ احتمالیشان آگاه کند، چنانکه خیلِ مسافرانِ جادههای شمال شاهدی است ناگوار و زمخت بر این واقعیت).
هایدگر بر آن است که «پروا» سرشت و ماهیتِ انسان است، و پروای اساسیِ انسان، که انسان را متفرد میسازد، پروای «وجودِ رو به پایانِ خویش» است. مردم این روزها بیش از پیش نگرانِ خود و وجودِ خویشاند. این نگرانی، اما، چنانکه بدیهی است، به محضِ پایان یافتنِ اپیدمی، از میان خواهد رفت. بنابراین، نگرانی یک چیز است (چون موقتی است) و دغدغه یا پروا چیزی دیگر (چون خودِ ذاتِ ما را تشکیل میدهد و از ما جداییناپذیر است). با وجودِ این، همین نگرانی نیز ممکن است سرنخی باشد برای تأمل در بابِ دغدغه، که مطابقِ تعابیرِ هایدگر، یکی از اگزیستانسیالهاست، یعنی وجهی از وجودِ ماست (به زبانِ سنتی و مسامحی: جزوِ ذاتِ ماست). ما نگرانِ مرگِ خویش هستیم، یعنی نگرانِ پایان پذیرفتنِ وجودمان در جهان. یکی از امکانهای ویروس کورونا، گشودنِ مجالی برای اندیشیدن به معنای مرگمان است. مرگ چیست؟
مرگ ممکن است در اذهانِ افراد گوناگونِ معانیِ گوناگونی داشته باشد: از سادهترین معانیِ آن (نابودیِ جسم یا بدن) تا پیچیدهترین معانیِ آن (ترکِ دنیا و همهی روابط و نِسَب و همهی آنچه در این جهان ساخته و پرداختهایم). خودِ رازآمیزیِ مرگ نیز هولانگیز است. (از منظرِ الهیاتی، مفهومِ پاداش و جزا نیز موجبِ بیم و امید نسبت به مرگ تواند بود.) اما مرگ و اندیشیدنِ وسواسگونه به آن لزومی ندارد صرفاً «نگرانی»ای عذابآور و «تهدید»ی مدام باشد: اندیشیدن به مرگِ خویش اصیلترین نحوهی اندیشیدن و اصیلترین موضوعِ اندیشه تواند بود، زیرا آدمی با اندیشیدن به مرگِ خویش، لاجرم به پایانمندیِ خویش هم خواهد اندیشید، به اینکه روزی در هر حال، امروز یا فردا، دیگر در این جهان نخواهد بود، و این میتواند کارکردی ایجابی و غیرِ ترسآور داشته باشد. با اندیشیدن به پایانمندیِ خویش میتوانیم از سرگردانی در روزمرگیِ خفهکننده و امکانهایی از زندگی که هیچ اهیمتی برایمان ندارند دوری کنیم. کسی که مرگِ خویش را نزدیکتر ببیند، میتواند به جای گوشهگیری و حبس در خانه و تحملِ عذابِ ترسآورِ یک بیماریِ مُسری، به امکانهای پیشِ رویاش بیندیشد. با شیوعِ ویروسِ کورونا، مرگ فقط بهظاهر به ما نزدیکتر شده است. مرگ از همه چیز به ما نزدیکتر است. اصلاً ما هر لحظه خودِ مرگایم. تفکری که گمان میکند ویروسِ کورونا مرگ را نزدیکتر و زندگی را وحشتانگیزتر کرده است، موضوعِ ترس را اشتباه فهمیده است. آنچه از آن میترسیم کورونا نیست، بلکه پایانمندیِ خودمان است، یعنی این واقعیت که دیر یا زود خواهیم مرد. کسی که چنان تفکری دارد، بهسختی در حالِ تحملِ بارِ سنگینی از زندگیِ نزیسته، امکانهای به هدررفته، فرصتهای سوخته و اموری از این دست است. تفکری که با شیوعِ بیماریِ کورونا دچارِ ترس شده است، فقط گمان میکند که از کورونا میترسد: او در واقع از این میترسد که چهبسا با ابتلا به بیماری، دیگر فرصتِ تحقق بخشیدن به امکانهای خویش (آرزوهای خویش) نداشته باشد، دیگر فرصتِ با هم بودن نداشته باشد، دیگر فرصتِ تماشای جهان نداشته باشد.
بنابراین، کورونا و کورا (cura) نهتنها لفظاً با یکدیگر شبیهاند، بلکه مفهوماً نیز میتوان شباهتهایی میان آنها یافت. هر دوی آنها ما را میترسانند، هر دوی آنها ما را نسبت به مرگِ قریبالوقوعمان آگاه میکنند، هر دوی آنها را میتوان فراموش کرد و به زندگیِ عادی بازگشت، اما هر دوی آنها با اساسیترین داشتهی ما (یعنی وجودِمان) سروکار دارند و علیالاصول صرفنظرکردنی نیستند. کورونا البته ممکن است باعثِ مرگمان شود، تردیدی نیست. اما مرگ چیزی نیست که تازه با شیوعِ ویروسِ کورونا به ما نزدیک شده باشد، زیرا ما خودِ مرگ یا، به عبارتِ دیگر، دغدغهی مرگایم.
از ویروسِ کورونا و حضورِ آن در ایران و جهان تفسیرهای زیادی شده است و میشود. عمدهی این تفسیرها از منظرِ فلسفی هیچ ارزشی ندارند. ویروسِ کورونا میتواند ارزشی وجودی، اگزیستانسیال، فلسفی داشته باشد، اگر به آن بهمثابه فرصتی برای وقوفِ دوباره به پایانمندی و تناهیِ خویش بنگریم، و نه به مثابهی هیولایی دیوسیرت که نه میتوان دیدش و نه به جنگاش رفت.
[البته ناگفته نماند که «دغدغه» از نظرِ هایدگر معنایی تخصصی دارد و غیر از نگرانیهای شایعی است که ما بر اثرِ شیوعِ ویروسِ کورونا دچارِ آنها هستیم. به بیانِ اجمالی و لاجرم رازآمیز، «دغدغه» همان معنای وجودِ انسان است و هایدگر آن را Sich-vorweg-im-schon-sein-in-einer-Welt (پیشاپیشِـخودـ[همیشه] از پیشـبودنـدرـیک-جهان) مینامد. برای تفصیلِ مطلب به بندِ ۴۱ وجود و زمان رجوع کنید.]
سید مسعود حسینی
لینک کوتاه: