- موضوع خبر : اخبار فرهنگی
- شناسه خبر: 4539
باید تکرار کرد که فیلم در نمایش حفرهای عمیق و پرناشدنی در دل جامعهای که میل به پنهانکاری «میل» را با تشدید فراوان با خود حمل میکند، موفق است…فروشنده امکانات بسیاری دارد که فرهادی دستبهعصا و ترسخورده و شاید هم بیتوجه، نادیدهیشان میگیرد و از ساختن لحظات درخشان در وضعیتهای پیشا و پسابحرانی جا میزند.
سرویس هنری جامعه: فیلم فروشنده ساخته اصغر فرهادی نامزد اسکار بهترین فیلم خارجی در جشنواره فیلم اسکار شد. بر اساس این رخداد مهم فرهنگی – هنری ، سایت جامعه از برخی سینماگران و منتقدان فیلم بوشهری در این خصوص به طرح چند پرسش پرداخته است.
پنهانکاری میل و میل به پنهانکاری
انوش دلاوری/ روزنامه نگار (دبیر بخش فیلم مجلهی دانوش)
«فروشنده» و این پرسش که چرا فروشنده فیلم خوبیست و نه بیشتر؟! و این بیشتر اهمیت سترگی دارد چون گزارهی «خوببودن» این توان را دارد که به سرعت در ورطهی تقلیلگری فروغلتد. انگار ناچارن باید به سراغ خود فیلم رفت.
فروشنده امکانات بسیاری دارد که فرهادی دستبهعصا و ترسخورده و شاید هم بیتوجه، نادیدهیشان میگیرد و از ساختن لحظات درخشان در وضعیتهای پیشا و پسابحرانی جا میزند.
هم پیش از حادثهی در حمام و هم پس از آن(که به عکس بسیاری از شبهنقدها و تحلیلها، نمایش یا عدم نمایش آن و یا دوآلیتهی انجام شدن یا نشدن تجاوز هیچ اهمیتی ندارد)، فیلم مستعد آن است که لحظات درخشان بسیاری در آن شکل بگیرند، چیزی درون بافت قصه نمود پیدا کند و غیابها تبدیل به نقاط قوت شوند؛ ورود به بیمارستان، گفتگو با همسایهها، فردا در خانه و هنگامهی مواجهه با جوراب و پول و کاندوم و سوویچ و موبایل و وانت و البته بیشتر از همه زن روسپی ندیدهی فیلم. ولی فرهادی با اصرار عجیبش در نمایش بیظرافت نسبیت اخلاقی، به جای اینکه بیرون ایستاده و افسار را به دست حقیقت میان برخورد آدمهایش بسپارد، خودش جا به جا، کوتاه و بلند و کم و زیاد، به درون شخصیتهایش میرود و چیزهایی را به صورت ما میکوبد که باورش نمیکنیم.
حتا تلاشهای مستأصلاش هم مثل مورد پیرمرد همسایه و خشم باسمهایاش کافی نیست و درنهایت نه نسبیت فیلم ریشه میدواند و نه آن رایحهی خوشی که باید از پس فهم شرایط آن زن روسپی به مشام برسد. درست است که فیلم پنهانکاری ساختاری یک جامعهی در بحران تمامیتیافتهی جنسی را نشانه میرود و حتا در لحظهای عجیب و درخشان که بعدتر به آن میرسیم، سربلند بیرون میآید، ولی خب این تمام ماجرا نیست! فیلم همواره زن روسپی را پنهان میکند، هیچ از او نداریم جز مقداری وسایل خانه، تعدادی آدم که در دور ایستادهاند و از او میگویند و البته چند صدا روی پیغامگیر تلفن. این پنهان کردن، فرستادن به بیرون از قاب در افراطیترین حالتش به جایی میرسد که ما حتا توان دیدن غیاب او را هم نداریم و این چیزیست که خود فیلم خودش را از آن محروم میکند و درمیماند.
آن هم درحالیکه فیلم برای نمایش این غیاب در بیرون از قاب خودش امکانات بالقوهی بسیاری دارد؛ پیش از حادثهی محوری در هنگام تمرین تئاتر، زنی به ظاهر از حمام بیرون میآید، پوشیده است و براساس متن از برهنگیاش میگوید، لوندی و حرافی گستاخانهای میکند، امکانی بینظیر و آماده برای پیوند عنصر غایب، با طعنهی پوشیدگی و برهنگی(چیزی که متن میخواهد و چیزی که واقعن هست و چیزی که باید به نمایش درآید) ولی فیلمساز ما با علم کردن ماجرایی پادرهوا از رابطهی زن بازیگر آن نقش با بازیگر روبرویش، به ناگهان آن بازی را بههم میزند و در این بههم زدن آنقدر اصرار میکند که دیگر هیچگاه به آن بازنمیگردد و تمام ارجاعات تئاتریاش خلاصه میشود در شرح عجز و ناتوانی شخصیت اصلی نمایش و رعنای آسیبدیده از حادثه و ناتوان در اجرای نقش، که در نهایت به عجز و ناتوانی خود «فروشنده» منتهی میشود و نه چیز دیگری!
اما آن لحظهی درخشان و شدتمند؛ پیرمرد مسبب حادثهی محوری و آن شکل راه رفتنش با آن لبخند بینظیر و ویرانگر نهاییاش؛ این همان چیزیست که فیلم به آن نیاز داشته و دارد و پیش از این هم میتوانست لحظاتی با چنین کارکرد حسی/ اندیشگانیای داشته باشد.
این لحظه چنان درخشان است که میشود به خاطرش از فیلم دفاع کرد و «فروشنده» را نجات داد و نویدبخش فرهادیای بود که از پس این در انتظارمان است. و آیا این به تنهایی کافیست؟ باید تکرار کرد که فیلم در نمایش حفرهای عمیق و پرناشدنی در دل جامعهای که میل به پنهانکاری «میل» را با تشدید فراوان با خود حمل میکند، موفق است.
از همان زن بازیگر پوشیدهی برهنه، از زنی که در تاکسی اظهار تلویحی به آزاردیدن میکند، چشمهای تماشاگری که رعنا را آزار میدهد، تجسس عماد در موبایل دانشآموزش و درنهایت همان نقطهی عطف، لبخند پایانی پیرمرد! همهی اینها مفری هستند برای دفاع از فیلم، اما جایی که فیلم از آن جلوتر نمیرود پیوند استتیکی اینها(به جز صحنهی پیرمرد)، با سینماست. فیلم در اینجاست که لنگ میزند، در همان پیلهی خودتنیدهی فیلمساز که حفرهی گفته شده، حفرهای نقبزده به درون خود فیلم نمیشود و فیلم در نهایت همانی میشود که رفیق ظریفی گفت: فیلمی متوسط که دوست دارم از آن دفاع کنم!
لینک کوتاه: