- موضوع خبر : بدون نمایش, مقالات
- شناسه خبر: 16551
جامعه و عشق؛ تغییرات زبانی ترانه و شعر
حمید موذنی
هیچ اتفاقی در زندگی به اندازه ی عشق و عاشق شدن جذابیت ندارد. عشق، انسان را قوی می سازد. نفری دیگر در کنار ما حضور می یابد که با چشمان او به جهان نگاه می کنیم. آن دیگری تو را تصرف می کند ؛ تصرفی هژمونیک. با وجودش تو از خودت فراتر می روی، طعم همه چیز کیفی تر و مضاعف می شود. موسیقی مهم ترین تاثیراتش را ان روزهای عاشقی می گذارد. گوییا هر کلمه و حرفی از ترانه وجود و قصه ی توست و نواختن سازها روحت را به رقص در می اورد. گل و گیاه و هوا و کوچه و همه اشیا برایت زیباتر جلوه می کنند. جهان با تو سر سخن باز می کند و تو با جهان دیالوگ برقرار می سازی. با عشق، تویی وجود دارد که من در ان حل می شود و کلمات در زبان ، معناهایی همه از سر مهر پیدا می کنند. و جان و روح انسان ، شاعرانه می شوند. این عشق این روح بر آشفته و شیدا تو را تسخیر کرده و تو جهان را مسخر خویش می سازی. ادبیات، هنر و فلسفه از همین روی است که به سراغ مقوله ی عشق می روند و عشق مسئله ای مادام و مدام برای سنت ، مدرنیته و پست مدرنیته است. عشق اما اگر در روزگاری باشد که حرمت انسان لگد مال شود هم نابودت می سازدو ترمیناتور است و هم پناهگاه است. با تراکم شرایط سخت و غیر انسانی توتالیترمنشانه در چنین جوامعی ، عشق وجه نابودگرش بیشتر می شود. چرا که عشق از معنا تهی می شود. رویکرد شهروندان به عشق ، سواستفاده و بهره جویی از دیگری می شود، ایثار رنگ می بازد و روابط پرخطر می شوند. حتا در هنر هم تفسیر و تاویل ها از عشق منفی می شود چنان که زبان هنرمند به باور روز جامعه تبدیل می شود. در این جوامع همزمان با فروپاشی زبان که با تحریف و تهاجم به ان صورت گرفته کم کم همه مفاهیم و پدیده ها از معنا تهی شده و در تضاد با دال خود معنا می یابند. کافی است به ترانه ها ی ایرانی از دهه ی پنجاه تا شصت و سپس به مرور تا دهه نود به لحاظ متن و محتوا نگاه کنیم تا متوجه بشویم که روابط عاشقانه و عشق از یک رویکرد مکمل و رشد دهنده به یک رابطه ی خشن، توهین کننده و سادیستی تبدیل شده است. ترانه ها در مسیر زمان ، تغییر و تحولات من و مای ایرانی را نشان می دهند که چگونه از انسانیت تهی شده ایم و رو به روز به حضیض می رسیم. همانند عشق و اخلاق و اعتماد و … همه چیز در حال فرو ریختن است. تنها برخی مقاومت کرده اند که انها نیز در سوی دیگر عشق یعنی معشوق به همان مسیر می افتتد و تنها به میزان مقاومتشان بستگی دارد که چقدر توان مقاومت دارند … چنان قحطی سالی شد اندر دمشق/ که یاران فراموش کردند
لینک کوتاه: