- موضوع خبر : بدون نمایش, مقالات
- شناسه خبر: 17489
امیرارسلان ادیب قدس
تجربه تاریخی نشان میدهد، زمانی که ناسازگاری و تعارض میان قانونِ موضوعه حاکم (یا به تعبیری «قانونِ شهر») و عقلانیت اجتماعی به نقطه بحرانی میرسد، این قانونِ ناسازگار با عقلانیت است که در مقابل خواست مردم مغلوب میشود. «قانون شهر» نظم اجتماعی است که توسط قدرت سیاسی وضع میگردد، ملاک عمل شهروندان و حاکمان در دولت-ملت ها که اگر نه بر اساس انتخاب آزاد شهروندان، دستکم بر حسب نوعی توافق همگانی شکل میگیرد، و تا زمانی پابرجا میماند که این توافق همگانی موجود باشد. به همین خاطر است که قوانین مدنی باید بتوانند با ملاک های عقلی، اخلاقی و عرفی زمانه شان انطباق پیدا کنند وگرنه بحران و شکاف میان جامعه و قدرت سیاسی اجتناب ناپذیر خواهد بود و سرانجامی جز برافتادن قانون شهر چه به صورت تدریجی و آرام و چه انقلابی وجود نخواهد داشت. تجربه های تاریخی بسیاری متضمن صحت این ادعاست، به عنوان مثال، قانون برده داری که برای قرن ها تخطی ناپذیر مینمود، در زمانی که دیگر هیچ توجیه عقلانی و عرفی ای نداشت و با ارزش ها و باورهای جامعه جدید تضاد شدیدی یافته بود از میان رفت. آن دسته قوانین نژادی که پس از الغای برده داری نیز باقی ماندند در قرن بعد موجب شکاف و بحران های اجتماعی شدیدی شدند که در اثر مبارزات رنگین پوستان تقریبن تمامی آنها از میان برداشته شدند. همچنین منع زنان از مشارکت سیاسی، نابرابری حقوق اساسی زنان در کشورهای اروپایی، نظام فئودالی در بخش اعظم روستانشین جهان سوم در قرن بیستم و پیش از آن در سراسر جهان همگی به همین سرنوشت دچار شدند.
در سالهای اخیرِ ایران نیز تمامی شواهد نشان دهنده ی تضاد شدید و آشکار قانون حجاب اجباری با عقلانیت اجتماعی و نظام ارزش های فکری و اخلاقی جامعه و بخصوص در زنان ایران است و این مسئله نه تنها در رخداد «دختران خیابان انقلاب» که در پژوهش های اخیر و حتی در طرح پیمایش افکار ایرانیان توسط وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی به وضوح خود را نشان داده است.
اما برانداختن چنین قوانینی به دلیل وجود کارکردهای پیچیده ی قدرت سیاسی، ساده و سهل الوصول نیست. در واقع ساختارهای قدرت با علم به تعارض ها و تنش های شدید، مقابل تغییر مقاومت می کنند و ابزارهای لازم برای مقاومت در مقابل تغییرات و از کار انداختن فعالیت های معترضانه نیز امروز بیش از هر زمانی در اختیار آنها ست. برای روشن شدن سازوکارهایی که قدرت سیاسی با توسل به آنها سازماندهی اجتماعی برای تغییر قوانین را از کار میاندازد می بایست به آرا و اندیشه های فیلسوفان سیاسی معاصر پیرامون قدرت و امر سیاسی رجوع کرد.
ژیل دلوز فیلسوف فرانسوی، کارکرد اصلی قدرت (سیاسی) را جداسازی انسان از آنچه میتواند انجام دهد یا اصطلاحا «بالقوگی» اش و ناتوان سازی شهروندان در سازماندهی کنش های جمعی میداند. قدرت، نیروهای فعال را از کنش منسجم باز میدارد، خواه به وسیله ی ایجاد محدودیت ها و وابستگی های اقتصادی و خواه ایجاد موانع رسمی، قانونی و وحشت پلیسی، امکان پیوستن فرد به یک جنبش تغییرخواه را به حداقل میرساند.
از طرفی، قدرت کارکرد پنهان دیگری دارد که در این جا مورد بحث است و آن تاثیر بر نابالقوگی انسان هاست یا آنچه نمی توانند انجام دهند و به بیانی دیگر آنچه «میتوانند انجام ندهند».
جورجو آگامبن در نظریه سیاسی خود تاکید ویژه ای بر همین وجه از ارتباط کنش و قدرت دارد و در مقاله ی درخشانی تحت عنوان «در باب آنچه می توان انجام نداد» تاکید میکند نابالقوگی بیش از هر چیز بر توانایی در انجام ندادن دلالت دارد. از نظر آگامبن نابالقوگی داشتن توانایی به کار نبستن بالقوگی خود است. در تعبیری کاملا سیاسی می توان نابالقوگی را نوعی «امتناع» یا «مقاومت» دانست.
انسان جدا شده از نابالقوگی باور دارد که توانایی انجام هر کاری و تحمل هر وضعیتی را دارد و شادمانانه و غیر مسئولانه تکرار می کند: «مشکلی نیست». آن هم درست در زمانی که می بایست دریابد که حجم عظیمی از رانه ها و فرآیندهایی که روی آنها هیچ تسلطی ندارد به او تحمیل شده است.
فهمیدن این نکته بسیار مهم است که سلب نابالقوگی ما را در ارتباط با قدرت بکلی از کار میاندازد. انسانی که بالقوگی اش گرفته شده لااقل هنوز توانایی ایستادگی دارد، ولی آنکه از نابالقوگی اش جدا شده و توان مقاومت و ایستادگی اش را از دست داده است، از پیش تسلیم وضع موجود و هر رخداد دیگری که عاملیت و حق سیاسی او را نقض میکند، شده است.
به تعبیر آگامبن ، همان گونه که تنها آگاهی مفرط از آنچه قادر به انجامش نیستیم حقیقت آنچه را هستیم روشن می کند، تنها بینشی صریح از آنچه قادر به انجام ندادنش هستیم است که به کنش هایمان انسجام می بخشد.
بر این اساس حرکت درخشان دختران خیابان انقلاب، و کنش هایی مشابه آن، به این سبب که کنشی در جهت آزادسازی نیروی نابالقوگی است، ظرفیت «مقاومت اجتماعی» در مقابل هزار دستان قدرت سیاسیِ حاکم را افزایش و بسط میدهد.
حرکتی که ویدا موحد در خیابان انقلاب تهران آغازگرش بود آگاهانه یا ناآگاهانه دلالت بر قدرت نابالقوگی و نیروی مقاومت دارد، نیرویی که یگانه نیروی آغازگر در هم شکستن زنجیرهای «قانون شهر» است. همان گونه که آنتیگونه قهرمان زن نمایشنامه ی سوفوکل با ایستادن در مقابل «قانون شهر» ی که به او پشت کردن به ارزش ها و باورهای اخلاقی اش و به خاک نسپردن برادرش که برای دشمن جنگیده و کشته شده بود را تحمیل می کرد و با گفتن «نه»، به نمادی برای «امتناع و مقاومت» تبدیل شد، ویدا موحد نیز به شمایلی از مبارزه بدون مماشات و مقاومتِ عریان در مقابل قانونی بدل شد که کاملا و آشکارا در تضاد با عقلانیت و ارزش های جامعه اش قرار گرفته. او راه را به زنان و تمام کسانی که از وضع موجود به تنگ آمده اند نشان داده، راه آفرینش امر سیاسی «مقاومت» است و عرصه مقاومت به معنای عام «سپهر عمومی» ست، نه هشتگ بازی در تویتر و شبکه های مجازی و نه حتی برداشتن «یواشکی» روسری.
لینک کوتاه: