- موضوع خبر : اخبار اجتماعی, بدون نمایش, گفتگو
- شناسه خبر: 150
با نگاهی گذرا به نمای ظاهری یک شهر میتوان تا حد زیادی به میزان مطالبهگری و یا انفعال مردم آن شهر پی برد. انفعالی که گاه آنرا به نجابت تعبیر میکنند و شانه خالیکردن از زیر بار مسوولیتها و رخوت و تنبلی را نشانهای از نجابت میدانند. بوشهر از آن جمله شهرهایی است که با وجود ظرفیتهای فراوان و منابع مالی و انسانی فراوان و غنی، هنوز نتوانسته است به جایگاه مطلوب و مورد انتظار خود برسد.
در حالی که استانهای همجوار یا گاها غیرهمجوار، تلاش میکنند در منابع و ظرفیتهای استان بوشهر بهنحوی خود را سهیم کرده و از آن سود ببرند، مردم بوشهر بهشکلی منفعلانه نسبت به حقوق خود عمل کرده و گویا چشمانتظار نجاتدهندهای هستند که از راه رسیده و آنها را به قلّه توسعه برساند.
در اینجا این سوال پیش میآید که آیا اصلا این مردم شناخت درست و صحیحی از خود دارند؟
به استثنای اندکی از فعالان مدنی و سیاسی در بوشهر ما با جامعهای طرف هستیم که از یک سو مردم بهبهانه تامین معاش از مطالبهگری فاصله گرفته و از سوی دیگر در گذشته غنی و پرافتخار خود جا مانده است و از این گذشته پربار، تنها مباهاتورزیدن را به ارث برده است.
آسیبشناسی «نجابت بوشهری» موضوعی است که آنرا با حمید موذنی، روزنامهنگار و پژوهشگر اجتماعی بوشهر در میان گذاشتیم. آنچه در ادامه میخوانید، چکیدهای از این گفتگو است:
یارا-سودابه زیارتی: شناخت ویژگیها و خصلتهای هر جامعهای با توسعه و نیز جایگاه آن در سطوح بالاتر اجتماعی، نسبت مستقیم دارد. بدین معنا که هر چه یک جامعه به شناخت صحیح و عمیقتری از خود برسد، میتواند آگاهانه نیازهای خود را شناسایی کرده و در راه برطرفکردن آن گام بردارد. شاید بتوان گفت که تنها از این طریق است که در بین افراد جامعه، مطالبهگری نمود بیشتری پیدا میکند زیرا افراد با آشنایی با حقوق خود و ظرفیت و پتانسیلهای مادی و معنوی جامعه از حالت انفعال خارج شده و پیگیر حقوق و مطالبات خود و جامعهای که در آن زندگی میکنند میشوند.
با نگاهی گذرا به نمای ظاهری یک شهر میتوان تا حد زیادی به میزان مطالبهگری و یا انفعال مردم آن شهر پی برد. انفعالی که گاه آنرا به نجابت تعبیر میکنند و شانه خالیکردن از زیر بار مسوولیتها و رخوت و تنبلی را نشانهای از نجابت میدانند. بوشهر از آن جمله شهرهایی است که با وجود ظرفیتهای فراوان و منابع مالی و انسانی فراوان و غنی، هنوز نتوانسته است به جایگاه مطلوب و مورد انتظار خود برسد.
در حالی که استانهای همجوار یا گاها غیرهمجوار، تلاش میکنند در منابع و ظرفیتهای استان بوشهر بهنحوی خود را سهیم کرده و از آن سود ببرند، مردم بوشهر بهشکلی منفعلانه نسبت به حقوق خود عمل کرده و گویا چشمانتظار نجاتدهندهای هستند که از راه رسیده و آنها را به قلّه توسعه برساند.
در اینجا این سوال پیش میآید که آیا اصلا این مردم شناخت درست و صحیحی از خود دارند؟
بهاستثنای اندکی از فعالان مدنی و سیاسی در بوشهر ما با جامعهای طرف هستیم که از یک سو افراد بهبهانه تامین معاش از مطالبهگری فاصله گرفته و از سوی دیگر در گذشته غنی و پرافتخار خود جا مانده است و از این گذشته پربار، تنها مباهاتورزیدن را به ارث برده است.
آسیبشناسی «نجابت بوشهری» موضوعی است که آنرا با حمید موذنی، روزنامهنگار و پژوهشگر اجتماعی بوشهر در میان گذاشتیم. آنچه در ادامه میخوانید، چکیدهای از این گفتگو است:
مردم بوشهر، مردمی نجیب و آرام هستند. بهنظر شما آیا این یک ویژگی مثبت و افتخارآمیز برای بوشهریهاست؟ این خصوصیت تا چه اندازه باعث آسیب این مردم شده؟ شما فکر نمیکنید این نجابت تا حد زیادی مردم را از همدلیِ عملی نسبت به یکدیگر دور کرده است؟(باتوجه به اینکه همدلی زبانی، سادهترین راه کمک است و عموما هم شاهد این نوع از همدلی هستیم)
پرسش بسیار مهمی است. جمله و گزارهی «مردم بوشهر، مردم نجیبی هستند»، جملهای با کارکرد ترمز و توقف پویایی اجتماعی است. پدال این ترمز نیز همان کلمهی «نجابت» است. کلمهای که در این جامعه، قلب واقعیت شده و حاوی معنا و کارکردی بر خلاف معنای اصلی خود شده است. چه بسا بتوان گفت که این توصیف، مانع و رادع فرهنگ شهروندی بوده و هست و در عوض، مقوّم و استمراربخش گفتمان پیشاشهروندی است.
نجابت بوشهری را شاید بتوان به تسلیم شرایطشدن، انفعال اجتماعی، تنبلی اجتماعی و فردی، عدم انتقادکنندگی، تغییر امور را به تقدیرسپردن، محافظهکاری و کمانگیزگی در پذیرش مسئولیت اجتماعی تاویل نمود.
درواقع، این مجموعه خصایل را میتوان ویژگیهای گفتمان اجتماعی بوشهر برشمرد که ذیل «نجابت بوشهری» قرار گرفتهاند. همچنین میتوان اذعان نمود، این کارکرد زبانی و رویکرد اجتماعی، نوعی واکنش روانکاوانه است تا جامعه بوشهری بتواند از انفعال بار فشار روانی خویش کاسته و شرایط عقبماندگی و محرومیت را پذیرا شده و تحمل نمایند. به این کارکرد روانکاوانه «والایش» گفته میشود. در این وضعیت، بیمار بهجای پذیرش واقعیت، توپ را به زمین دیگری انداخته و بدون استفاده از توانایی خود و پذیرش مسئولیت خویش، دیگری را مقصر ناکامی خود میپندارد. مثل دانشآموز یا دانشجویی که از یک درس، افتاده و بهجای اینکه مطالعه و تمرین کند، دلیل ناکامی خود را لجکردن معلم با خود میداند و از این نوع موارد…
در واقع، در طول تجربهی زیستهی مردمان این دیار، نجابت بوشهری ، دال و مدلول دیگری پذیرفته تا توجیهگر پذیرش شرایط سخت و راحتکردن تحمل آن بهشمار رود. در واقع، این خصوصیت که توجیهگر پذیرش عقبماندگی و شرایط نامناسب و سکوت در برابر آنهاست به پارادایمی سخت و صلب تبدیل شده است که از پویایی جامعه و توسعه جلوگیری مینماید. با بررسی تبارشناسی میتوان گفت در شکلگیری این ویژگی اجتماعی مردمان بوشهر؛ اقلیم، تجربه زیسته، تجارت و بازرگانی بههمراه صیادی دریایی نقش داشته است. گرچه این موارد صفتهای نیک همچون دیگریپذیری، مدارا، اعتدال و تحمل را به ارمغان آوردهاند که متاسفاته در طول زمان کمرنگ شده و تغییر ماهیت دادهاند و به نجابتی مبدل شدهاند که کارکردی توسعهزدا دارد. از سوی دیگر، خودشیفتگی اجتماعی(نارسیسیسم) مردمان این دیار، آنها را بهجای رویکرد آیندهگرا بهنوستالژیای مدام و تاریخینگری سوق داده است.
گفتمان نوستالژی در بوشهر، چنان فراگیر است که تنها شامل شهروندان عادی نیست بلکه در جامعهی نخبگان این بندر تاریخی نیز حضوری قدرتمند دارد. حتی میتوان گفت که مرّوج و قدرتبخشی این خصیصه توسط نخبگان فرهنگ و هنر و رسانه رقم خورده است.
با یک بررسی ساده میتوان تشخیص داد که آنچه توسط نویسندگان بوشهر بیش از هر چیزی مطمح نظر است. تاریخینگری است. اکثر نهادهای متولی فرهنگ و هنر، کتب تاریخی منتشر میکنند و در کنار شعر، کتاب تاریخی بیشترین آثار منتشرشده است.
سینما و تئاتر این شهر هم بیشتر به بازاحیای سنت و گذشتهی بوشهر توجه میکنند. عکاسان بوشهری نیز لنز خود را بیش از هر چیز به گذشتهی بوشهر نشانه گرفتهاند و عکاسی اجتماعی حضوری کمرنگ دارد. نقاشی بوشهر نیز گذشتهگراست. در چنین وضعیتی بدون شک، جامعه نیز متاثر از نخبگان، گذشتهگرا شده و وضعیت جاری را پذیرا شده و برای تغییر، تنها امیدوار به تقدیر میشود. از همین رو، تحمل اکنون، با لذتبردن از سیر در گذشتهی نوستالژیک خود تبدیل شده است.
این وضعیت همانند صیادی است که خیط و قلاب ماهیگیری را به دریا انداخته و منتظر است که یک ماهی آن را نوک بزند در این وضعیت او مشغول سیر و سفر در ذهنیات خویش است و در انتظار صیدی است که آیا بشود یا نشود!
بههمین دلایل، فکر میکنم، بوشهر به لحاظ نرمافزاری، نیازمند یک خانهتکانی ذهنی است. خانهتکانیای معطوف بهدور ریختن اذهان نارسیسیتی و قطعکردن مهمیز و افساری که از گذشته، گردن اسب توسعه اجتماعی را به عقب میکشاند. به نظر میآید که جامعه و مسوولان بوشهری سوار بر اتومبیلی هستند که دنده عقب میرود. نسل جدید بایست با فشاردادن پدال کلاچ، دنده را عوض کرده و اتومبیل را رو بهجلو حرکت دهد. این رخ نمیدهد مگر اینکه ما از تقدیر به تدبیر، از انتظار به عمل، از خودشیفتگی به واقعگرایی و از گذشته به آینده، مسیر و تفکر خود را تغییر دهیم. لزوم این مهم تقویت تفکر خودانتقادی و تقویت جامعه مدنی است.
توانمندی و بهدنبال آن توسعه(در حوزههای مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و…) با مطالبهگری نسبت مستقیم دارد. فکر میکنید در این زمینه مردم و بهویژه مردم بوشهر تا چه اندازه توانمند هستند؟
فکر کنم در توضیحات پاسخ به پرسش قبل، بخشی از این پرسش را پاسخ دادم اما بد نیست از منظری دیگر هم به مساله نگاه کنیم. برای شرح موضوع، اینگونه باید تاویل کنم که نجابت بوشهری، برساختهی یک غیبت است. غیبتی از سر محافظهکاری و اضطراب که بهمرور زمان به یک ویژگی اجتماعی تغییر ماهیت داده است. نجابت بوشهری، نماد غیبت مطالبهگری است. و این کلمه با کارکرد روانکاوانهی خود از منظر مظلومیت تلاش کرده، اضطراب و ترس از مطالبهگری اجتماعی را که احتمالا هزینهبر بوده، پوشش دهد. در واقع ترس و گرما دو علتی بودهاند که یکی از اقلیم و دیگری از سوی نظام سیاسی استبدادی بر فراز جامعه بوشهری حاکم بوده است و مردمان بوشهرنیز از ترس و اضطراب هر دو، به کنج خانههای خود پناه میبردهاند. سلطه سیاسی و گرمای شدید بوشهر هر دو آزاردهنده جسم و روح بودهاند و هر دو در یک پیوند ژئوپلتیکی، روح ساکنین این دیار را عاری از مطالبهگری کرده و خصلت نجابت را به آنها سپردهاند که در ادامه به باور عمومی و کلام توصیفی مدیران و مسوولان این مردمان شود. بههمین دلایل روح مطالبهگری مردم بوشهر ضعیف و میزان حضور اجتماعی و انتقاد در چنین جامعهای در سطحی نازل و پایین است.
در جامعهای که آسیبها و معضلات اجتماعی در یک روند روبهرشد قرار گرفته است، ما در بوشهر چقدر برای درمان تلاش کردهایم و تا چه اندازه مطالبهگر و پیگیر جایگاه واقعی خودمان بودیم؟
به نکتهی خوبی اشاره کردید. ما در یک وضعیت تاریخی-اجتماعی خاص هستیم. در این وضعیت جدید، جامعه ایرانی و بوشهری هر دو متاثر از تغییرات اصلاحطلبانهی سیاسی/اجتماعی پسادوم خرداد هستند. این تحولات جدید، جامعه را متوجه مسوولیت اجتماعی خود نمود تا نسبت به سهم خود در پیروزیها و ناکامیها توجه نماید و عقلانیت و خرد را جایگزین شور، احساس و عجله نماید. از سوی دیگر، جامعه تحت تاثیر یک وضعیت انومیک اجتماعی است که متاثر از سرکوب این باور جدید است و متاسفانه تبدیل به یک جامعهستیزی شده است. این وضعیت دوگانهی جدید، جامعه را درگیر شرایط خاصی کرده است. در واقع، قرار بود شهروندان از آبژههای منفعل به سوژههای پویا تبدیل شوند اما این تغییر گفتمان با مانع مداوم روبهرو شد و بهناچار آسیبهای اجتماعی رو به فزونی گرفته است.
نکتهی مهم این است که در کنار افزایش آسیبهای اجتماعی، جامعه مدنی هم تقویت شده و مردم انرژیهای منفی را به مطالبهگری والایش دادهاند که این خیلی جای امیدواری دارد.
موارد دیگری هم در بوشهر هست که بتوان به آن اشاره کرد و آنها را مانع توسعه اجتماعی برشمرد؟
بله. یکی از موانع دیگر توسعه بوشهر، قدرت گفتمان «دیگریستیزی» جدید، بهجای «دیگریپذیری» کلاسیک بوشهر است. در جامعه بوشهری بهویژه بومیهای بوشهر که خود را با صفت «بچه شهر» معرفی میکنند و آن را یک ارزش اجتماعی محسوب میکنند. ضربالمثل و جملهای حضوری قدرتمند دارد: «بوشهریها خودیگدازند و غریبهنواز». متاسفانه این جمله تغییر ماهیت خصلت نیک گذشتهی بوشهر است. با اینکه غریبهنوازی و درک حضور دیگری یک ارزش انسانی شمرده میشود و نشان از فاخربودن یک فرهنگ دارد، اما متاسفانه در بوشهر این خصلت نیک در گذر زمان تغییر ماهیت داده و متضاد ارزش شمرده میشود که در این ضربالمثل جاری خود را نمایان میسازد. به نظر میآید بوشهر پررونق قدیم با افول تجارت و بازرگانی دچار افول فرهنگی هم شد. با انتقال خط آهن به بندرعباس و توسعهی خوزستان، توجه و اهمیت بازرگانی و مروادات بینالمللی بوشهر، کاهش یافت و با غروب پیشرفت این بندر، مردمان آن بهجای تلاش برای آسیبشناسی وضعیت رخ داده، علت ناکامی خود را حضور موفق دیگران بر شمردند و در ادامه آن نیز این باور تقویت و به یک گفتمان اجتماعی تبدیل شد.
از منظر بوشهریهای جدید، غریبههایی که بوشهر میآیند از فرصتها و امکانات آن بهره میبرند و موفق هستند. بهدلیل فرهنک بوشهری است که اجازه نمیدهد خودیها یا همان بومیها رشد کنند اما غیرخودیها و غیربومیها در یک وضعیت مناسب از امکان بهرهبرداری و رشد برخوردارند. متاسفانه این ضربالمثل مرّوج خودی و غیرخودی و مشروعبخش خذف دیگری است. این ضربالمثل با روح کلاسبک اجتماع مردم بوشهر، همخوانی ندارد اما مدام بر طبل آن کوبیده میشود .
واقعیت این است که با افول رونق تجارت و بازرگانی کلاسیک بوشهر و در ادامه با حضور و افزایش پایگاههای نظامی، بندر بوشهر از وضعیت ژئواکونومیک به وضعیت ژئواستراتژیک تغییر ماهیت داد. گرچه رونق اقتصادی بوشهر کلاسیک هم متاثر از فکر نظامی نادرشاه بود اما با رونق بوشهر، نظامیگری بوشهر به پس کشیده شد و اقتصاد و دیپلماسی جای آن را گرفت. در ادامه با رشد بنادر دیگر و کمتوجهی به بوشهر، همان ایده تاسیس و تقویت بوشهر یعنی بندر نظامی نادر به اولویت بازگشت.
به نظرم ما مردم بوشهر بهجای اینکه غریبهها و غیربومیها را مقصر بدانیم و دلیل ناکامی خود را آنها بدانیم، بایست از باورهای پیشاشهروتدی گذار کرده و به شهروند پویا تبدیل شویم. ناکامی ما نه از بالاسونیها ومرکزنشینان است و نه از خودیگذاری ماست. بایست این والایش روانکاوانه را برچینیم و با پذیرش مسوولیت اجتماعی و تقویت نهادهای مدنی خود دست بهکار توسعه شویم. در این راه از موفقیتها و تجربه و دانش مهمانان و دیگری نیز در همراهی همدلانه آنها بهره میبریم.
در پاسخ قبلی به صفت «بچه شهر» اشاره کردید. کارکرد این صفت در جامعه بوشهری مثبت است یا منفی؟
منفی است. در واقع، «بچه شهر» همان «بچه محل» است. همان «بچه ولات» است. همان تعصب نوجوانانه و پانناسیونالیست محلی در یک جغرافیای بزرگتر است. بچههای محل و ولات، سر کوچه و برزن میایستادند و با برخورد فیزیکی از ورود غریبهها جلوگیری میکردند که در اصل یک خرده فرهنگ معطوف به تقابل بود که به مرور تصحیح میشد. اما در اینجا تبدیل بهیک گفتمان فاصلهانداز از سر تفاخر شده است. در اصل این صفت «بچه شهر» نشان میدهد که ما در وضعیت شهروندی بسر نمیبریم و کماکان رعیتهای شهرنشین هستیم. در واقع، «بچه شهری» که بوشهریها از آن یاد میکنند ، ذهنی است. یعنی نوعی تفکر است. تفکری از سر تفاخر و خود برتربینی است که کارکردی معطوف به تعصب و حذف دارد . اگر بچه محلها، حذف فیزیکی و توام با ضرب و شتم را پیشه داشتند که رویکردی آنی و کوتاهمدت بود اما این صفت «بچه شهر» خطرناکتر است. چون به مرور زمان بزرگتر شده و حذفکردن را به یک فرهنگ تبدیل میسازد. خودشیفتگی و تفاخر را ارزش ذهنی میدهد و این خیلی تاثیرات منفی با خود بههمراه دارد. کماکان نظرم این است که بایست این پیرایههای تعصب و تقابل را کنار گذاریم. تفکرات جزم را بایست پالایش کنیم و بزدائیم و طرحی نو در اندازیم. طرحی نو و انسانگرا. به نظرم با این تغییرات ذهنی میشود «بچه شهر» هم دارای تاثیرات مثبت باشد. یعنی باعث همگرایی، همافزایی و همدلی و انسجام اجتماعی شود. ما بایست به این سمت حرکت کنیم. اگر مثبتنگر شویم و انسانگرا، دیگری خصم ما نیست. دشمن ما نیست. انسانی است قابل احترام که در کنار هم میتوانیم به توسعه کمک کنیم.
البته یک نکته هم عرض کنم که عرایض من بیشتر وجوه انتقادی داشت. این به معنای این است که در این گفتوگو تلاش کردم از منظر آسیبشناسی و انتقاد به فرهنگ بوشهر نگاه کنم. وگرنه بوشهر، شهر اعتدال و بندر مداراست. گفتمان کلاسیک و بافت قدیم بوشهر در این وانفسای انسانیت و تقابل و خشونت در ایران و جهان میتواند الگوی اجتماعی ایران برای زیست در عصر حاضر شود.
نیروهای سیاسی همسو در بوشهر هم مدام دچار اختلاف و تلاطم در روابط خود هستند. علت این جزر و مد مدام در روابط سیاسی در چیست؟
مشکلات سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بوشهر همگی ناشی از تفکرات اجتماعی و ذهنیت شهرستانی ماست. اگر هنرمندی در یک جشنواره شرکت کرد و جایزه نگرفت، حتما بالاسونیها و یا مرکزنشینان را به عدم عدالت و داوری منصفانه محکوم میکند و … این باور در همه عرصهها حضور دارد. اما واقعیت این نیست ولیکن این رویکرد، تبدیل به فرهنگ شده است. تبدیل به باور و تفکر اجتماعی گشته و از این رو بر زبان ما جاری شده و در مناسبات ما حاکم است. ذهنیت ما بایست پالایش یابد تا از این والایش رها شویم.
در عرصهی سیاسی مشکل اصلی بوشهر جدا از موارد طرح شده پیشین، عدم وجود و حضور نیروهای بومی توانمند در سطح ملی است. واقعیت این است که به زبان ساده، بوشهر فاقد آدم قدبلند یا نیروی قد بلند در کشور است. نیروهای ما همگی محلی هستند و برد و تاثیر آنها تنها در جغرافیا و جمعیت کوچک استان است. ما تاکنون توان حمایت و تولید نیروی ملی نداشتهایم. نیروهای خود را هم بهجای افزایش رقابت برای بالندگی، حذف میکنیم در نتیجه در عرصه قدرت رسمی، توان تاثیرگذاریمان صفر است. خیلی صریح و پوستکنده عرض کنم در بوشهر در تمام صنوف از رشد دیگران دچار حسادت میشویم. غبطه نمیخوریم. بلکه حسادت میکنیم در نتیجه نیروی رشدیافته حداقلی بهجای ایجاد فرصت برای رشد، بهناچار انرژیاش، صرف درگیری و چالش با حسادتهای مدام میشود تا آنجا که یا بوشهر را ترک نماید یا اینکه همرنگ جماعت شود. این حسادت دست و پاگیر را بایست دور بریزیم. ذهن خود را از آن بری سازیم و با عشقورزی توان تقویت نیروهای کارآمد خود را افزایش دهیم. برای مثال ما به لحاظ کمّی در پارلمان، چهار نماینده داریم. چهار نماینده در یک مجلس اگر قصد پیگیری مطالبات توسعه استان را داشته باشند به لحاظ عددی و آمار بسیار کمتاثیرند ولی اگر نیروهای برجسته، حرفهای و کارآمدی باشند و از حمایت جامعه و مدیران استان برخوردار باشند بدونشک با افزایش کیفیت نیروی انسانی توان جبران کمیت را دارند.
پیشنهاد شما چیست؟
ما باید از نگاه شهرستانی و محلی گذر نماییم. برای این کار مسوولیتپذیری بههمراه عشق به همدیگر و کمک به توسعه استان بایست به اصول اصلی و استراتژی ما تبدیل شوند. جغرافیای بوشهر یک امتیاز ویژه است. پارس جنوبی قلب انرژی کشور، نیروگاه اتمی، تاسیسات نفتی خارگ و بیشترین مرز آبی و مجاورت با کشورهای عربی حوزه خلیج فارس و … هر کدام، مزیتی بزرگ برای چانهزنی و کسب اقتدار و اعتبار و نفوذ در قدرت رسمی هستند. با چنین ثروت و پتانسیل و ظرفیتی این جغرافیا چنان قدرت و اعتباری را بههمراه خود دارد که حتی با یک نماینده نیز ما توان تاثیرگذاری و سهمخواهی در عرصه ملی را دارا هستیم. اما چون این ظرفیت جغرافیایی بدون دارابودن نیروی انسانی قابل و توانمند است در نتیجه توان تاثیرگذاری ما صفر است. نیاز ما ائتلاف بر سر تقویت و بالندگی نیروهای استان و ارتقا کیفی نیروهای محلیمان به نیروهای ملی است.
در چنین وضعیت اجتماعی چه باید کرد؟ راهکار خروج از این بنبست اجتماعی و راه گریز از درماندگی اجتماعی این جامعه چیست؟
به نظرم شواهد و قرائن جدید، نشان میدهد که ما در حال گذار از این درماندگی هستیم. هم نهادهای مدنی در حال تشکیل و رشد و فعالیت هستند و هم فعالان مدنی در حال پویایی و تثبیت حضور اجتماعی خود هستند.
برای مثال هم میتوان به نهادهای جدیدی همچون کمپین نجات بافت قدیم، انجمن اقلیم سبز، جمعیت امام علی و… اشاره کرد که بسیار موثر و پویا حضور داشتهاند و هم میتوان به فعالان مدنی اشاره کرد که توانستهاند روح پرسشگری را در جامعه بوشهری به حرکت وا دارد.
هر دوی این نوع رخدادها یعنی جامعه مدنی و فعالان مدنی، میمون و خجسته هستند و تنها بایست با افزایش عملکرد آنها و تلاش جهت پیوستن و ایجاد رغبت شهروندان در آنها تلاش کنیم. تلاشی مضاعف از سر مسوولیت اجتماعی که بالاخره مردم بوشهر متوجه شدند که انتظار سحر را نبایست کشید بلکه خود بایست سحر را رقم بزنیم.
لینک کوتاه: