- موضوع خبر : بدون نمایش, تیتر 2
- شناسه خبر: 18898
گفت و گو از: سودابه زیارتی
مردم بوشهر، مردمی مظلوم و آرام هستند. بهنظر شما آیا این یک ویژگی مثبت و افتخارآمیز برای بوشهریهاست؟ این خصوصیت تا چه اندازه باعث آسیب این مردم شده؟ شما فکر نمیکنید این مظلومیت تا حد زیادی مردم را از همدلیِ عملی نسبت به یکدیگر دور کرده است؟(باتوجه به اینکه همدلی زبانی، سادهترین راه کمک است و عموما هم شاهد این نوع از همدلی هستیم)
پرسش بسیار مهمی است. اما قبل از پاسخ به این پرسش بایست به یک واقعیت ارزشمند اشاره کنم. مردم بوشهر، مردمی بسیار فهیم و اهل فرهنگ هستند. درک حضور دیگری شاید در بوشهر معنای واقعی داشته باشد. در این بندر، مسجد اهل شیعه و تسنندر جوار یکدیگر قرار گرفته و کلیسا و کنیسه نیز در جوار آنها با فاصله ای حداقلی واقع شده است. این همجواری تنوع و تفاوت یعنی برساخت اجتماعی این بندر بر رواداری است و از این رو می توان بوشهر را «شهر مدارا» نامید. معماری این بندر و موسیقی محلی این جغرافیا نیز چند فرهنگی است و ذیل همین گفتمان مدارا، تشخص پیدا کرده است. از این روست که هر که به این جغرافیا وارد شود ، دل کندن از آن برایش سخت می شود و به اصطلاح خاک آن گیراست. اما در این گفت و گوتلاش من بر این است که در جوار این گفتمان مدارا و اعتدال به آسیب شناسی این نکته هم بپردازم که چرا این بندر، از توسعه بازماند و صفتِ محرومیت به آن الصاق شد.
حالا به پاسخ بپردازم : جمله و گزارهی «مردم بوشهر، مردم مظلومی هستند»، جملهای با کارکرد ترمز و توقف پویایی اجتماعی است. پدال این ترمز نیز همان کلمهی «مظلوم» است؛ البته گاهن از نجیب هم بجای مظلوم استفاده می شود. «مظلوم»، در واقع کلمهای است که در این جا کاربردی برای رعایای مطیع و کارکردی برای ابژه سازی جامعه دارد. چه بسا بتوان گفت که این توصیف، مانع و رادع سوژگانیت و فرهنگ شهروندی بوده و هست و در عوض، مُقوّم و استمراربخش گفتمان پیشاشهروندی است .
مظلومیتِ بوشهری را شاید بتوان مترادف با تسلیمِ شرایطشدن، انفعال و تنبلی اجتماعی و فردی، عدم انتقادکنندگی، تغییر امور را به تقدیرسپردن، محافظهکاری و کمانگیزگی در پذیرش مسئولیت اجتماعی فهمید.
درواقع، این مجموعه خصایل را میتوان ویژگیهای گفتمان اجتماعی بوشهر برشمرد که ذیل «مظلومیت بوشهری» قرار گرفتهاند. همچنین میتوان اذعان نمود، این کارکرد زبانی و رویکرد اجتماعی، نوعی واکنش روانکاوانه است تا جامعه بوشهری بتواند از بار فشار روانی خویش کاسته و واقعیتِ عقبماندگی و محرومیت خود را پذیرا شده و تحمل نماید. در اکثر مواقع نیز، برای مرهم این زخم اجتماعی، دیگری(غیر بوشهریها) را مقصر، معرفی می کند. به این کارکرد روانکاوانه «والایش» و «فرافکنی»میگویند. در این وضعیت، بیمار بهجای پذیرش واقعیت، توپ را به زمین دیگری انداخته و بدون استفاده از توانایی خود و پذیرش مسئولیت خویش، دیگری را مقصر ناکامی خود میپندارد. مثل دانشآموز یا دانشجویی که از یک درس، افتاده و بهجای اینکه مطالعه و تمرین کند، دلیل ناکامی خود را لجکردن معلم با خود میداند و از این نوع موارد… حتمن دیده و شنیده اید که در گویش بوشهری وقتی که به انسان بدبخت و بیچاره ای می خواهند اشاره کنند به او «بضّه» می گویند. اصطلاح بوشهری«بضّه» حامل دلسوزی و ترحم است. کسی هم که به او «بضّه» می گویند، اغلب در حال نمایش مظلوم نمایی خویش است. مردم بوشهر هم در واقع برای مطالبه گری خود را «بضه» عرضه می کنند و با مظلوم نمایی قصد گرفتن حق خود را دارند و یا اینگونه در باب محرومیت خود و جامعه ی خویش به سخن اقدام می کنند. مظلومیت بوشهری در واقع، نمایش دائم قربانی بودن و ترحم خواستن است. نوعی ابراز پذیرش رعیت در برابر ارباب است که ارباب، دلش به رحم آمده و خود، محبتی روا دارد.
در واقع، در طول تجربهی زیستهی مردمان این دیار، مظلومیت بوشهری ، مدلول دیگری پذیرفته تا توجیهگرِ پذیرشِ شرایطِ سخت و راحتتر کردن تحمل آن بهشمار رود. از این روی، این ویژگی که توجیهگر عقبماندگی و سکوت در برابر آناست به پارادایمی سخت و صُلب تبدیل شده که از پویایی جامعه و توسعه جلوگیری مینماید. با تبارشناسی این وضعیت میتوان گفت در شکلگیری این ویژگی اجتماعی مردمان بوشهر؛ اقلیم، تجربهی زیسته، تجارت و بازرگانی بههمراه صیادی دریایی نقش داشته است. گرچه این موارد صفتهایی نیک همچون دیگریپذیری، مدارا و اعتدال را هم به ارمغان آورده است؛ اما در طول زمان این ویژگی های مثبت، کمرنگ شده و تغییر ماهیت دادهاند و به خصیصه ای والایش یافتهاند که کارکردی توسعهزدا دارد. از سوی دیگر این ویژگی روانی به خودشیفتگی جمعی دامن زده است و این خصلتِ اجتماعی(نارسیسیسم) مردمان این دیار را بهجای رویکرد آیندهگرا به نوستالژیا و تاریخینگری سوق داده است.
چگونه نوستالژی چنین وضعیتی را در یک جامعه، شکل می دهد؟
نگاه کنید ، نوستالژی هیچ پیشنهاد مناسب و نتیجه ی درخوری ندارد و جز یک رویا و موضوعی انتزاعی، چیزی برای زمان کنونی ندارد. نگاه دائم به گذشته و حظّ بردن از آن بیشتر به یک پناهگاه می ماند تا یک مسیر. نوستالژی ما را به توسعه ، رهنمون نمی سازد بلکه بیشتر به ما سکون می بخشد. افتادن جمعی به نوستالژی، جامعه را به سکون ، عادت می دهد. نوستالژی، مثل نگاه کردن به مسابقهی دیروز تیم فوتبال محبوب مان از تلویزیون است و انتظار نتیجهی جدید ؛ در صورتی که این مسابقه دیروز تمام شده و باید به مسابقهی بعدی فکر کنیم. بزک و گریم گذشته، به امروز، زیبایی نمی بخشد. به همین دلیل، وضعیت امروزمان خیلی اسفناک است. رفع این واقعیت تلخ ، این است که واقع گرا باشیم. مهمیزِ نوستالژی را با چاقوی تامل، پاره کنیم و با پروبلامیتیزه کردن(مسئلهمند کردن) توسعه، تلاش کنیم وجهی انضمامی و آیندهنگر به موضوع داشته باشیم.
در این خصوص بیشتر توضیح می دهید؟ منظورم این است که چگونه، بوشهریها را نوستالژیک می پندارید؟
ببینید ابتدا بگویم که در وضعیت حاضر به دلیل ناکامی ، سرخوردگی، نومیدی، فقر گسترده و استیصال، تمام مردم ایران دچار احساس حادِنوستالژیک هستند. البته تجربه زیسته نیاکان ما هم به دلیل مرور مکرر استبداد در اکثر مواقع، نوستالژیک بوده است.از این رو باید بدانیم حسرت گذشته و نوستالژی میراث ما و جزیی از ناخودآگاه ایرانیان است. اما در بوشهر این قضیه کمی غلیظ تر است. گفتمان نوستالژی در بوشهر، چنان فراگیر است که تنها شامل شهروندان عادی نیست بلکه در جامعهی نخبگان این بندر تاریخی نیز حضوری قدرتمند دارد. حتی میتوان گفت که ترویج و قدرتبخشیدن به این خصیصه، توسط نخبگان ، رقم خورده است.
با یک بررسی ساده میتوان تشخیص داد که آنچه توسط نویسندگان بوشهر بیش از هر چیزی مدنظر بوده، تاریخینگری و دامن زده به نوستالژی است. نگاه کنید، اکثر نهادهای متولی فرهنگ، کتب تاریخی منتشر میکنند و از این رو، در کنار شعر، کتاب تاریخی بیشترین آثار منتشرشده در بوشهر را به خوداختصاص داده است.
هنرمندانِ سینما و تئاتر این شهر هم بیشتر به بازاحیای سنت و گذشتهی بوشهر توجه میکنند. عکاسان بوشهری نیز لنز خود را بیش از هر چیز به گذشتهی بوشهر نشانه گرفتهاند و عکاسی اجتماعی حضوری کمرنگ دارد. نقاشی بوشهر نیز اغلب، گذشتهگراست. در چنین وضعیتی بدون شک، جامعه نیز متاثر از نخبگان، گذشتهگرا شده و وضعیت جاری را پذیرا میشود و دغدغهی تغییر و توسعه را ندارد؛ و بر عکس، بر تُشک خیالی نوستالژی لم می دهد اما در واقع، زیر تَنَش ، سَبَخزار واقعیت است. از همین رو، برای بوشهری ها، تحمل اکنون، با لذتبردن از سیر در توهمِ گذشتهی نوستالژیک قابل تحمل شده است.
این وضعیت را می توان ، همچون صیادی تصور کرد که خیط و قلاب ماهیگیری را به به جوی آب انداخته و در خیال خود دریا را تصور می کند و منتظر است که یک ماهی آن را نوک بزند در این وضعیت او مشغول سیر و سفر در ذهنیات خویش است و در انتظار صیدی است که هیچ وقت به قلاب او ، نوک نمی زند!
یاد آن شعر فروغ فرخزاد میافتم: «هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد/مرواریدی صید نخواهد کرد.»
بههمین دلایل، فکر میکنم، بوشهر به لحاظ نرمافزاری، نیازمند یک خانهتکانی ذهنی است. خانهتکانیای معطوف بهدور ریختن اذهان نارسیسیتی و قطعکردن مهمیز و افسارِگذشته، که گردنِ اسبِ توسعه اجتماعی را به عقب میکشاند. خلاصه بگویم، توسعه اتفاق نمی افتد؛ مگر اینکه ما از تقدیر به تدبیر، از انتظار به عمل، از خودشیفتگی به واقعگرایی و از گذشته به آینده، مسیر و تفکر خود را تغییر دهیم. لزوم این مهم تقویت مسئولیتپذیری ، تفکر خودانتقادی و گذار از جامعه توده ای به جامعه مدنی است.
توانمندی و بهدنبال آن توسعه(در حوزههای مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و…) با مطالبهگری نسبت مستقیم دارد. فکر میکنید در این زمینه مردم و بهویژه مردم بوشهر تا چه اندازه توانمند هستند؟
فکر کنم در توضیحات قبل، بخشی از این سوال را پاسخ دادم اما بد نیست از منظری دیگر هم به مساله نگاه کنیم. برای شرح موضوع، اینگونه باید تاویل کنم که مظلومیت بوشهری، برساختهی یک غیبت است. مظلومیت بوشهری، نماد فقدان پرسشگری است. مظلومیت با کارکرد روانکاوانهی خود فرد و جامعه را ابژهی شرایط کرده تا با مظلومنمایی، اضطراب و ترس از پرسشگریِ اجتماعی را که احتمالا هزینهبر بوده، پوشش دهد. استبداد و اقلیم در این ویژگیِ جمعی ،نقش بسزایی داشته است.
استبداد و اقلیم ، چگونه در این خصوص بر فرهنگ عامه ی بوشهر تاثیر گذاشته اند؟
در واقع گرما و ترس از استبداد، دو علتی بودهاند که یکی از اقلیم و دیگری از سوی نظام سیاسی استبدادی بر فراز جامعه بوشهری حاکم بوده است. مردمان بوشهر نیز از ترس و اضطراب توامان ، به کنج خانههای خود پناه میبردهاند. سلطه سیاسی و گرمای شدید بوشهر هر دو آزاردهنده جسم و روح بودهاند و هر دو در پیوند با ژئواستراتژیک، روح ساکنین این دیار را عاری از پرسش گری و روح شهروندی کرده و خصلت مظلومیت را در زبان و ذهن آنان برای جبران و تحمل شرایط، هژمونیک و جانمایی کرده است. روح محافظه ی کارانه ی متاثر از تجارت در بندر بوشهر از ریسک، رادیکالیسم و چالش خوداری کرده است و در نتیجه ، روح محافظه کاری در این بندر غالب شده است. در طول این سالها این واکنش روانی جمعی به باور عمومی و کلام توصیفی نخبهگان، مدیران و مسئولان شده است. بههمین دلایل روح شهروندی مردم بوشهر ضعیف و میزان حضور اجتماعی و انتقاد در چنین جامعهای در سطحی نازل و پایین است.
در جایی به تاثیر آب و هوای گرم بر خصلت مردم بوشهر اشاره کردید. میتوانید در این مورد کمی بیشتر توضیح دهید؟
بله، حتما. در گذشته اندیشمندانی همچون مونتسکیو و…. بوده اند که در این خصوص نظر داده اند. با اینکه این نظرات اکنون شاید فاقد اعتبار باشد. اما من با تاملی که در خصوص تاثیر اقلیم و گرمای شدید بوشهر به ویژه آب و هوای شرجی داشتهام، می توانم این تاویل را داشته باشم که آب و هوا تاثیرات روانی بر برساخت اجتماعی مردم بندر بوشهر داشته است. واقعیت این است که با تامل بر بافت تاریخی بوشهر متوجه می شویم که در این بافت به حوزهی عمومی کمتر توجه شده است. حوزهی عمومی در یک بافت شهری یکی از اجزای مهم تقویت شهروندی است. معماری شهرهای مدرن و حتا دموکراسی های کلاسیک همچون آتن مبتنی بر تقویت فضاهای عمومی شهری بوده است. این فضاها برای گرد همآیی، تعامل و سخنرانی بوده و امکانهایی برای گفتوگوی شهروندان فراهم می آورده است. اما بافت تاریخی بوشهر فاقد این امکانات معماری است. در واقع، مردان که غالب افراد حاضر در حوزه عمومی بودهاند برای فرار از گرما سریعا کوچه های تنگ و بلند که سایه ساری برای گریز به خانه بوده را طی می کرده تا به سرعت از اجتماع به خانه، پناه ببرند. به همین دلیل شب نشینی در فرهنگ بوشهری جا افتاده که امکان گفت و گوی بستهی خانوادگی و بستگان را مهیا میکرده نه فضای گفت و گو برای شهروندان. با روی کار آمدن کولرهای گازی مجددن همان گفتمان برقرار بود. پاساژ گردی به عنوان یک امکان برای مواجههی شهروندان و دیدار و گفت و گو در مراکز تجاری به دلیل وجود کولرهای گازی کاری سخت بود. به دلیل اینکه پشت کولرهای گازی در فضای عمومی و بیرون مغازه ها جانمایی می شد. در نتیجه عملا حضور در پاساژ و پاساژگردی کاری سخت میشد. شهروندان هم بهناچار سریع به داخل مغازه ها خزیده و پس از خرید ، فضای پاساژها را ترک می گفتند. از دیگر سو همزمان با روی کار آمدن کولرهای گازی نیز گفتمان رسمی و نظام سیاسی ،حضور در فضاهای عمومی را عملی خلاف بر می شمرد و یکی از کارویژههای نیروی پلیس ، برخورد با شهروندانی بود که داخل پاساژها به پرسهزنی می پرداختند. با روی کار آمدن کولرهای دو تکه گرچه نظام سیاسی از سخت گیری خود کاسته و کولرها هم فضای داخل پاساژها را گرم نمی کنند. اما شرایط اجتماعی ملال آور، نومیدی مفرط و فقر اقتصادی در کنار کاربرد شبکههای اجتماعی باز دلیلی برای عدم حضور در حوزه عمومی است.
موارد دیگری هم در بوشهر هست که بتوان به آن اشاره کرد و آنها را مانع توسعه اجتماعی برشمرد؟
بله. یکی از موانع دیگر توسعه بوشهر، قدرت گفتمان «دیگریستیزی» جدید، بهجای «دیگریپذیری» کلاسیک بوشهر است. در جامعه بوشهری بهویژه بومیهای بوشهر که خود را با صفت «بچه شهر» معرفی میکنند و آن را یک ارزش اجتماعی محسوب میکنند. ضربالمثل و جملهای حضوری قدرتمند دارد: «بوشهریها خودیگدازند و غریبهنواز». متاسفانه این جمله تغییر ماهیت خصلت نیک گذشتهی بوشهر است. با اینکه غریبهنوازی و درک حضور دیگری یک ارزش انسانی شمرده میشود و نشان از فاخربودن یک فرهنگ دارد، اما متاسفانه در بوشهر این خصلت نیک در گذر زمان تغییر ماهیت داده و متضاد ارزش شمرده میشود که در این ضربالمثل جاری خود را نمایان میسازد. به نظر میآید بوشهر پررونق قدیم با افول تجارت و بازرگانی دچار افول فرهنگی هم شد. با انتقال خط آهن به بندرعباس و توسعهی خوزستان، توجه و اهمیت بازرگانی و مروادات بینالمللی بوشهر، کاهش یافت و با غروب پیشرفت این بندر، مردمان آن بهجای تلاش برای آسیبشناسی وضعیت رخ داده، علت ناکامی خود را حضور موفق دیگران بر شمردند و در ادامه آن نیز این باور تقویت و به یک گفتمان اجتماعی تبدیل شد.
از منظر بوشهریهای جدید، غریبههایی که بوشهر میآیند از فرصتها و امکانات آن بهره میبرند و موفق هستند. و علت آن، بهدلیل فرهنگ بوشهری است که اجازه نمیدهد خودیها یا همان بومیها رشد کنند اما غیرخودیها و غیربومیها در یک وضعیت مناسب از امکان بهرهبرداری و رشد برخوردارند. متاسفانه این ضربالمثل مرّوج خودی و غیرخودی و مشروعبخش حذف دیگری است. این ضربالمثل با روح کلاسیک اجتماع مردم بوشهر، همخوانی ندارد اما مدام از سوی عدهای بر طبل آن کوبیده میشود. البته لازم است که اشاره کنم که نظام سیاسی هم در این وضعیت دخیل بوده است. حدود ۴ دهه است که تعهد و ارادت جای گزین تخصص و شایسته سالاری شده وکیفیت بوروکراسی در ایران به دلیل این وضعیت بسیار افول کرده است. نتیجه ی این وضعیت افزایش ویژه خواری ، قدرت گرفتن شبکه های غیر رسمی ثروت و قدرت و ایجاد یک گفتمان کلپتوکراسی(دزد سالاری) بر کشور شده است. حضور افراد دون جامعه بر جای شخصیت های فاخر و انزوای متخصصان و جایگزینی انها با مریدان ، جامعه را به سمت ناسیونالیسم محلی و تقویت این باورها کشانده است.
در این خصوص نظرتان این است که بوشهر دچار عقب گرد اجتماعی شده است؟
واقعیت این است که با افول رونق تجارت و بازرگانی کلاسیک بوشهر و در ادامه با حضور و افزایش پایگاههای نظامی، بندر بوشهر از وضعیت ژئواکونومیک(جغرافیای اقتصادی) به وضعیت ژئواستراتژیک(جغرافیای سیاسی) تغییر ماهیت داد. گرچه رونق اقتصادی بوشهر کلاسیک هم متاثر از فکر نظامی نادرشاه بود اما با رونق تجارت و حضور کنسول گری های کشورها و همچنین، مراودات در بوشهر، نظامیگری بوشهر به پس کشیده شد و اقتصاد و دیپلماسی جای آن را گرفت. در ادامه با رشد بنادر دیگر و کمتوجهی به بوشهر، همان ایده تاسیس و تقویت بوشهر یعنی بندر نظامی نادر به اولویت بازگشت.
به نظرم ما مردم بوشهر بهجای اینکه غریبهها و غیربومیها را مقصر بدانیم و دلیل ناکامی خود را آنها بدانیم، بایست از باورهای پیشاشهروندی گذار کرده و به شهروند پویا تبدیل شویم. ناکامی ما نه از بالاسونیها ومرکزنشینان است و نه از خودیگذاری ماست. بایست این والایش روانکاوانه را برچینیم و با پذیرش مسئولیت اجتماعی و تقویت نهادهای مدنی ، خود دست بهکار توسعه شویم. در این راه از موفقیتها و تجربه و دانش مهمانان و دیگران نیز بهره میبریم.البته ذکر این مهم هم لازم است که نظام سیاسی تمرکز گرا به مرکز نشینان نوعی اعتماد به نفس بخشیده که در تفاخر، خودبرتر بینی نسبت به پیرامون و تکبر فردی و غرور نمایان شده و این نوع برخورد هم به نگاه تقابلی شهرستان- مرکز نشینان ، دامن زده است.
در پاسخ قبلی به صفت «بچه شهر» اشاره کردید. کارکرد این صفت در جامعه بوشهری مثبت است یا منفی؟
نظرم منفی است. در واقع، «بچه شهر» همان «بچه محل» است. همان «بچه ولات» است. همان تعصب نوجوانانه و پانناسیونالیست محلی در یک جغرافیای بزرگتر است. بچههای محل و ولات، سر کوچه و برزن میایستادند و با برخورد فیزیکی از ورود غریبهها جلوگیری میکردند که در اصل یک خرده فرهنگ معطوف به تقابل بود که به مرور تصحیح میشد. اما در اینجا تبدیل بهیک گفتمان فاصلهانداز از سر تفاخر شده است. در اصل این صفت «بچه شهر» نشان میدهد که ما در وضعیت شهروندی بسر نمیبریم و کماکان رعیتهای شهرنشین هستیم. در واقع، «بچه شهری» که بوشهریها از آن یاد میکنند ، ذهنی است. یعنی نوعی تفکر است. تفکری از سر تفاخر و خود برتربینی است که کارکردی معطوف به تعصب و حذف دارد . اگر بچه محلها، حذف فیزیکی و توام با ضرب و شتم را پیشه داشتند که رویکردی آنی و کوتاهمدت بود اما این صفت «بچه شهر» خطرناکتر است. چون به مرور زمان بزرگتر شده و حذفکردن را به یک فرهنگ تبدیل میسازد. خودشیفتگی و تفاخر را ارزش ذهنی میدهد و این خیلی تاثیرات منفی با خود بههمراه دارد. به همین دلیل است که هنرمندان بوشهری و نخبه گانی که در عرصه ی ملی هم حضور می یابند در زمان اجرای کنسرت، سخنرانی و ارایه ی کار خود اعلام می کنند که من با افتخار بوشهری ام یا بوشهری ها حاضر در سالن کف بزنند و …
کماکان نظرم این است که بایست این پیرایههای تعصب و تقابل را کنار گذاریم. تفکرات جزم را بایست پالایش کنیم و بزدائیم و طرحی نو در اندازیم. طرحی نو و انسانگرا. به نظرم با این تغییرات ذهنی میشود «بچه شهر» هم دارای تاثیرات مثبت باشد. یعنی باعث همگرایی، همافزایی و همدلی و انسجام اجتماعی شود. ما بایست به این سمت حرکت کنیم. اگر مثبتنگر شویم و انسانگرا، دیگری خصم ما نیست. دشمن ما نیست. انسانی است قابل احترام که در کنار هم میتوانیم به توسعه کمک کنیم.
البته شاید به این مهم نیز لازم باشد که اشاره کنم که تعصبات محلی و شهری در همه جای جهان حتا کشورهای مدرن و پیشرفته نیز وجود داشته و این موضوع نیز ذیل «سیاست هویت» معنا پذیر است. در کشورهای مدرن برای تخلیه و تعادل بخشی به این خصیصه تلاش کردند با هواداری در فوتبال انرژی های مخرب این خصلت روانی را تعدیل کنند و با کُرکُری های فوتبالی و تخلیه هیجانات متعصبانه در فوتبال ، شهروندان را به مشارکت در نهادهای مدنی و تعلق خاطر به توسعه شهر خود علاقه مند سازند. اما در بوشهر با اینکه فوتبال ، تاحدودی به تعادل بخشی در این زمینه کمک کرد و تقابل«ایرانجوان» و «شاهین» مهم ترین کارکرد در این زمینه را داشته است. اما وضعیت نامناسب فوتبال و مشکلات اقتصادی و اجتماعی حاد بیش از کمک به تعادل سازی به شدت بخشی این موضوع در این سالها کمک کرده است و این نشانه ی یک وضعیتِ آنومیک و آنرمال در سطح ملی و محلی است
البته یک نکته هم عرض کنم که عرایض من بیشتر وجوه انتقادی داشت. این به معنای این است که در این گفتوگو تلاش کردم از منظر آسیبشناسی و انتقاد به فرهنگ بوشهر نگاه کنم. وگرنه بوشهر، شهر اعتدال و بندر مداراست. گفتمان کلاسیک و بافت قدیم بوشهر در این وانفسای انسانیت و تقابل و خشونت در ایران و جهان میتواند الگوی اجتماعی ایران برای زیست در عصر حاضر شود.
نیروهای سیاسی همسو در بوشهر هم مدام دچار اختلاف و تلاطم در روابط خود هستند. علت این جزر و مد مدام در روابط سیاسی در چیست؟
مشکلات سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بوشهر همگی ناشی از تفکرات اجتماعی و ذهنیت شهرستانی ماست. اگر هنرمندی در یک جشنواره شرکت کرد و جایزه نگرفت، حتما بالاسونیها و یا مرکزنشینان را به عدم عدالت و داوری منصفانه محکوم میکند و … این باور در همه عرصهها حضور دارد. اما واقعیت این نیست ولیکن این رویکرد، تبدیل به فرهنگ شده است. تبدیل به باور و تفکر اجتماعی گشته و از این رو بر زبان ما جاری شده و در مناسبات ما حاکم است. ذهنیت ما بایست پالایش یابد تا از این والایش رها شویم.
در عرصهی سیاسی مشکل اصلی بوشهر جدا از موارد طرح شده پیشین، عدم وجود و حضور نیروهای بومی توانمند در سطح ملی است. واقعیت این است که به زبان ساده، بوشهر فاقد آدم قدبلند یا نیروی قد بلند در کشور است. نیروهای ما همگی محلی هستند و برد و تاثیر آنها تنها در جغرافیا و جمعیت کوچک استان است. ما تاکنون توان حمایت و تولید نیروی ملی نداشتهایم. نیروهای خود را هم بهجای افزایش رقابت برای بالندگی، حذف میکنیم در نتیجه در عرصه قدرت رسمی، توان تاثیرگذاریمان صفر است. خیلی صریح و پوستکنده عرض کنم در بوشهر در تمام صنوف از رشد دیگران دچار حسادت میشویم. غبطه نمیخوریم. بلکه حسادت میکنیم در نتیجه نیروی رشدیافته حداقلی بهجای ایجاد فرصت برای رشد، بهناچار انرژیاش، صرف درگیری و چالش با حسادتهای مدام میشود تا آنجا که یا بوشهر را ترک نماید یا اینکه همرنگ جماعت شود. این حسادت دست و پاگیر را بایست دور بریزیم. ذهن خود را از آن بری سازیم و با عشقورزی توان تقویت نیروهای کارآمد خود را افزایش دهیم. برای مثال ما به لحاظ کمّی در پارلمان، چهار نماینده داریم. چهار نماینده در یک مجلس اگر قصد پیگیری مطالبات توسعه استان را داشته باشند به لحاظ عددی و آمار بسیار کمتاثیرند ولی بوشهر ویژگی های خاصی در اقتصاد و انرژی کشور دارد و نمایندگان بوشهر اگر نیروهای برجسته، حرفهای و کارآمدی باشند و بدانند که نماینده مهم ترین جغرافیای سیاسی(ژئواستراتژیک) و جغرافیای اقتصادی(ژئواکونومیک) کشور هستند و این ویژگی های جغرافیایی ، موجب افزایش بسیار توان چانه زنی آنها می شود و همچنین از حمایت جامعه، برخوردار باشند بدونشک با افزایش کیفیت نیروی انسانی توان جبران کمیت را دارند.
در جامعهای که آسیبها و معضلات اجتماعی در یک روند روبهرشد قرار گرفته است، ما در بوشهر چقدر برای درمان تلاش کردهایم و تا چه اندازه مطالبهگر و پیگیر جایگاه واقعی خودمان بودیم؟
به نکتهی خوبی اشاره کردید. ما در یک وضعیت تاریخی-اجتماعی خاص هستیم. در این وضعیت جدید، جامعه ایرانی و بوشهری هر دو متاثر از تغییرات اصلاحطلبانهی سیاسی/اجتماعی پسادوم خرداد بودند که البته هم اکنون این گفتمان به صورت کلی از بین رفته است. اما این تحولات جدید، جامعه را متوجه مسئولیت اجتماعی خود کرد تا نسبت به سهم خود در پیروزیها و ناکامیها توجه نماید و عقلانیت و خرد را جایگزین شور، احساس و عجله نماید. از سوی دیگر، جامعه تحت تاثیر یک وضعیت انومیک اجتماعی است که متاثر از سرکوب این باور جدید است و متاسفانه تبدیل به یک جامعهستیزی شده است. این وضعیت دوگانهی جدید، جامعه را درگیر شرایط خاصی کرده است. در واقع، قرار بود شهروندان از ابژههای منفعل به سوژههای پویا تبدیل شوند اما این تغییر گفتمان با مانع مداوم روبهرو شد و بهناچار آسیبهای اجتماعی رو به فزونی گرفته است.
پیشنهاد شما چیست؟
از گذشته گرایی و نوستالژی بیرون بیاییم. به آینده و فردا توجه کنیم. پیشنهاد من این است که در وضعیت کنونی مناسبات و زیست ما ذیل یک وضعیت تمامیت خواهی است و اول بایست به دموکراسی ، فکر کنیم. و سپس ، تلاش کنیم از دایره حقیقت خارج نشویم. بر سر دوراهی های متعدد انتخاب میان ورود به چرخه رذیلت و چرخه ی فضیلت، حتما چرخه ی فضیلت را انتخاب کنیم. مشروع بخش گفتمان دروغ نباشیم. این مرحله ی سخت هم عبور می کنیم. اما ما باید در این عبور بازیگر باشیم نه تماشاگر. یعنی منتظر نباشیم و در گفتمان « اندکی صبر، سحر نزدیک است» سیر نکنیم. بکوشیم در دمیدن سحر، نقش افرینی کنیم. حتا با روشن کردن شمع کوچکی از حقیقت و درست کرداری.
لینک کوتاه: